درسهایی برای یک اقتصاد و جامعه آزاد
بلایی که دیکتاتوری پرولتریا بر سر کارگران آورد با هیچ حکومت دیگری قابل مقایسه نیست. مدل حکومتی که قرار بود پایان تاریخ و سعادت بشر پس از سالها جنگ طبقاتی باشد، ۷۰سال هم دوام نیاورد. عدهای تئوری سوسیالیسم را بیعیب میدانند؛ اما نباید یادمان برود که اگر تئوری سوسیالسم بینقض بود، دهها میلیون کشته بر جای نمیگذاشت. رفتهرفته طی این سالها، سرمایه داری به تمام اهدافی که در رویای سوسیالیستها هم نمیگنجید رسید؛ آموزش همگانی، رفاه برای تمام طبقات و فرصتهایی برای نوآوری و ثروتمند شدن. سرمایهداری انقلاب علمی ما را تسریع کرد، طول عمر ما را طی ۱۵۰سال از ۳۰سال به ۷۰سال رساند، فقط ۷۰۰میلیون نفر را از زیر خط فقر در چین به بالا کشید و تمام جنبههای زندگی ما را بهبود داد. پیشرفتهای تکنولوژیک سرمایهداری در خیال هیچ سوسیالیستی نمیگنجید. ۲۰۰سال پیش ۸۵درصد جمعیت دنیا در فقر مطلق زندگی میکردند، امروز این عدد کمتر از ۱۰درصد است و امکان دارد تا سال۲۰۳۰ به ۰ برسد{۳}. امروز شاید رویای سرنگونی نظام سرمایهداری و تبدیل آن به سوسیالیسم مرده باشد؛ اما رویایی منطقیتر، بدون خونریزی و علمی وجود دارد: تبدیل اقتصادهای سوسیالیستی و دولتی به اقتصاد سرمایهداری. امروزه حتی کشورهایی با اقتصاد دولتی و برنامهریزیشده میخواهند اقتصاد آزاد و مواهب آن را تجربه کنند. اما تغییر مدل اقتصادی اصول خودش را دارد؛ اصولی که اگر رعایت نشود چرخه باطل ایجاد الیگارشی، انحصار و دخالت بیجای دولت در اقتصاد تکرار خواهد شد و مردم فقیرتر و دولت جبارتر میشود. برای اینکه از خطرات این تغییر در امان بمانیم و مسیر رفاه را تجربه کنیم، آیا بدون راهنما هستیم و لازم است چرخ را از اول اختراع کنیم یا میتوانیم یک معلم کاربلد داشته باشیم که خود اقتصاد یک کشور کمونیستی را به اقتصاد سرمایهداری تبدیل کرد و رفاه و رونق را به کشور خودش برگرداند؟ برای یاد گرفتن این اصول، چه کسی بهتر از لسزک بالچروویکز؟
از رویا به واقعیت: چالشهای این تغییر
برعکس رویای مارکسیستها، این رویای لیبرالها رنگ و بوی زمینی و منطقی دارد، رویایی است که جواب داده و میتواند پیاده شود، برای همین چالشهای بزرگی بر سر راه خودش دارد که نمیشود به مانند مارکسیستها با گلوله از آنها رد شد، نیازمند آگاهی، رسانه و سیاست است. برای عملی شدن این برنامه اولین پیششرط لازم، ثبات سیاسی است، لسزک بالچروویکز میگوید: تغییرات اقتصادی، مستلزم ثبات اقتصادی کلان هستند.{۴}
زمانی که کشوری از نظر سیاسی اوضاعی نابسامان دارد، اصلاحات اقتصادی نمیتواند عملی شود. دومین چالشی که یک اصلاح اقتصادی به سوی بازار آزاد با آن مواجه است نظر عموم است. «حتی موفقترین اصلاحات اقتصادی نارضایتی به بار میآورند؛ اما اصلاح نکردن منجر به نارضایتیهای بزرگتر و آسیبهای جدیتر میشود. یکی از مشکلاتی که ما با آن مواجه بودیم، این بود که مردم تمام مشکلات اقتصادی خود را به تقصیر اصلاحات اقتصادی میانداختند؛ درحالیکه دلیل واقعی آن انجام نگرفتن اصلاحات بود»{۵}. مردم معمولا تمام تقصیرات را به گردن سرمایهداری میاندازند؛ بدون اینکه توجه کنند دلیل فقر و بیکاری اقتصاد برنامهریزیشده بود و این اصلاحات اقتصادی آنها را به ثبات و رفاه بیشتری خواهد رساند. چالش بزرگ اصلاحات اقتصادی بیشتر از اینکه در سیاستگذاری باشد، مشکلی از جنس روانشناسی سیاسی است. روزی که اصلاحات اقتصادی بخواهد اتفاق بیفتد، امکان دارد روشنفکران و مردم تمامی تقصیرات را به گردن سرمایه داری بیندازند، نه سالها دخالت زیانبار دولت در اقتصاد. آنچه وزیر اقتصاد لهستان به ما میگوید این است که مشکلات بهوجودآمده نه بهدلیل اصلاحات اقتصادی به سوی بازار آزاد، بلکه بهدلیل نبود آنهاست.
Leon Trotsky, Literature and Revolution, trans.by R.Strunsky (London, ۱۹۲۵) , p.۲۵۶
۲.Blank Slate by Steven Pinker – Page ۴۰۹-۴۱۰
۳.Enlightenment Now by Steven Pinker
۴.Post-Communist Transition: Some Lessons Leszsek Balcerowics – Page ۱۷
۵.Post-Communist Transition: Some Lessons Leszsek Balcerowics – Page ۱۸
۶.Post-Communist Transition: Some Lessons Leszsek Balcerowics – Page ۲۱
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
با سلام و تشکر از مقاله فوق،
لازم به ذکر است که در ایران به علت افزایش قیمت نفت در دهههای پنجاه و هشتاد، یک نوع فرهنگ جیره خواری از دولت در بین مردم رواج یافته و به همین علت، مردم ایران اعتقادی به آزادی اقتصادی و لیبرالیسم ندارند. ملتی که جیره خوار دولت باشد، نمیتواند طالب آزادی باشد و باید در قفس زندگی کند. دادن آزادی توسط دولتی که خام فروش است، یک پارادوکس است. لازمه آزادی، کسب درآمد از زحمت است که در وضعیت فعلی چشماندازی در ایران ندارد. سرنوشت ایران بیشتر شبیه روسیه است تا لهستان. عوامل فرهنگی نیز پارامتر مهمی است که باید درنظر گرفت.
ممنون