رقابت و آزادی در مقابل مشارکت مهندسی شده
در دنیای امروز، رقابت در عرصه اقتصادی با سرعت و شدت ادامه دارد. اندیشمندان و متفکران عدالتطلب نسبت به سازوکار رقابت شدید در نظام سرمایهداری انتقاد کرده و آن را وحشیانه و ضدانسانی مینامند. بنابراین تلاش کردهاند با طراحی چارچوبهای نظری، عدالت و برابری را در جامعه برقرار سازند. در این خصوص مهمترین نظریه، مارکسیسم است که در کشورهای متعددی در قرن بیستم پیادهسازی شد. اما در نهایت تجربه عملی مارکسیسم در آن کشورها شکست خورد. در مارکسیسم و نظریههای مشابه تلاش میشود تا انسانها در چارچوبهای طراحی شده تصنعی قرار گیرند و علاوه بر اینکه به صورت اجباری مشارکت و همکاری مینمایند مصالح و منافع جامعه را نیز بر منافع خود ترجیح بدهند. این نوع تلاش برای ایجاد ماهیتی جدید برای انسان و برقراری نظم برنامهریزی شده در جامعه، مهندسی اجتماعی نامیده میشود. اما مهندسی اجتماعی نهایتا به شکست منتهی میشود.
یکی از دلایل شکست نظریههای مبتنی بر مهندسی اجتماعی، عدم توجه به تحولاتی است که با ظهور مدرنیته اتفاق افتاده است. در بستر مدرنیته، انسان مدرن و آزاد متولد و از قید بندگی رها شده است به طوری که مىتواند با فکر و خلاقیت دست به ابداع، نوآوری و تولید بزند و آنچه تولید کرده به صورت آزادانه مبادله کند. به دنبال شکلگیری مبادلات آزاد در جامعه، نهاد بازار تکوین و عمق پیدا میکند. با گسترش و تعمیق مبادلات در بازار آزاد، خواه ناخواه رقابت نیز شکل میگیرد که عامل تلاش و خلاقیت بیشتر توسط انسانها میشود تا بتوانند با تولید محصول بهتر و ارزانتر در بازار باقی بمانند. همچنین تولیدکننده برای کاهش هزینه تولید و درنتیجه افزایش حاشیه سود خود تلاش می کند از منابع استفاده بهینه ای به عمل آورده و به این ترتیب از هرگونه اتلاف و اسراف جلوگیری می کند. بنابراین از اتلاف منابع کشور جلوگیری و بخشی از ظرفیت منابع برای سایر تولیدات آزاد میشود. این مکانیزمِ تخصیص بهینه منابع فقط در جوامع با نظام اقتصاد آزاد و رقابتی برقرار میشود اما در کشورهای دارای سازوکار مشارکت اجباری (به عنوان نمونه کمونیستی)، مکانیزمی برای تخصیص بهینه منابع وجود ندارد و ناکارآمدی و اسراف در مصرف منابع صورت میگیرد. چرا که کلید تخصیص بهینه منابع در سطح جامعه، همان رقابت گسترده در بازار است که جامعه کمونیستی از آن محروم است. بنابراین بر این نکته تاکید میشود، در جوامعی که عنصر رقابت و آزادی وجود دارد، تولید محصولات ارزانتر و تخصیص بهینه منابع، نتیجهای حتمی و قطعی است، که دستاورد باشکوه آن، تولید ثروت و رفاه بیشتر در جامعه است.
اما اندیشمندان عدالتطلب و معتقد به مهندسی اجتماعی، بدون توجه به تحولات مدرنیته و با یکسانانگاری جامعه بزرگ (در حد یک کشور) با گروهها و اجتماعات کوچک (مانند خانواده یا شرکتها) میخواهند نظمی مشابه نظم گروههای کوچک در جامعه برقرار کنند. عدالتطلبان توجه ندارند که با چنین غفلت بزرگی مهمترین دستاوردهای مدرنیته یعنی آزادی و رقابت از سطح جامعه محو میشود و تولید ثروت و رفاه به محاق میرود که نتیجه آن سقوط، تباهی و فقر است. به باور اندیشمندان لیبرال این نوع یکسانانگاری میان جامعه و گروههای کوچک و تلاش برای مهندسی اجتماعی جوامع بزرگ، خطایی فاحش است. چرا که گروههای کوچک اهداف مشخص و محدودی دارند و برای موفقیت نیاز به نظم و سازوکار مشارکتیِ طراحی شده دارند. مانند یک شرکت که اهداف خاصی برای پیشرفت آن تعریف شده است و کاملا ضروری است تا با مکانیزمهای مشارکتی، سازوکار همکاری و کار تیمی میان کارکنان برقرار شود تا شرکت بتواند به اهدافش دست یابد. در حالی که نمیتوان اهداف محدودی برای یک جامعه تعریف و نظم مشخصی در آن برقرار کرد. در یک جامعه، انسانها باید آزادانه بتوانند اهداف مختلف و متعددی تعیین و برای رسیدن به اهداف خود فعالیت، تلاش و رقابت نمایند. این بدین معناست که در مقابلِ اجرای سازوکارهای مشارکتی که برای موفقیت گروههای کوچک ضروری است، در یک جامعه بزرگ، وجود عنصر رقابت و آزادی، لازمه موفقیت و پیشرفت است. این همان رمز توسعه و رفاه در جوامع با نظام اقتصاد آزاد (سرمایهداری) و سقوط اقتصادی و تباهی جوامع کمونیستی است که در طول یک سده اخیر بارها و بارها به محک تجربه گذاشته شده است.
در نتیجه، شناخت ارزش رقابت و آزادی (که ناشی از تحولات مدرنیته است) در مقابل مصائبِ مشارکت و بندگی، حائز اهمیت فراوان است. جوامعی که دو عنصر رقابت و آزادی را برای تکوین نظم اقتصادی و اجتماعی برگزیدند به ثروت، رفاه و موفقیت دست یافتند اما جوامعی که با مهندسی اجتماعی، عناصر مشارکت اجباری و بندگی را بر انسانها تحمیل کردند به نتیجهای جز سقوط، تباهی و فقر دست پیدا نکردند.