نگاهی به تاریخ اندیشه سیاسی در ایران
خلاصه پیش گفتار کتاب
تاریخ اندیشه سیاسی در ایران
“ملاحظاتی در مبانی نظری“
نوشته دکتر سید جوادطباطبائی
چاپ دوم ۱۳۹۵ انتشارات مینوی خرد
اردیبهشت ۱۳۹۹
علیــرضا زیـــاری
سیری در پیش گفتار کتاب
۱- من پیش از سفر به اروپا برای ادامه تحصیل ، بیشتر متنهای مهم ادبی را بهعنوان نوشتهای ادبی خوانده بودم. اما تحصیل و تحقیق درباره اندیشه سیاسی در اروپا و آشنایی با پژوهشهایی که غربیها درباره جنبههای سیاسی نوشتههای ادبی اروپا کردهاند ، افقهای جدیدی در برابر من گشود تا بخشهایی از متون ادبی فارسی را بار دیگر اما این بار با رویکردی نو مرور کنم.
این مرور ِ دوباره متنها نظر مرا بیشازپیش به ساحتِ اندیشگی متنهای کهن ادب فارسی جلب کرد. در آغاز، مقالههایی درباره برخی از رسالههای مهم اندیشه سیاسی در ایران نوشتم . اما به نوشته درآمدن این کتاب ، در اصل تداوم آن پژوهشها و در راستای به سرانجام رساندن آن پژوهشها بشمار میرود.
موضوع این کتاب طرح پرسشِ ویژگی اندیشیدن سیاسی ایرانی است و البته دیباچهای بر اندیشه ایرانشهری هم هست که از سه دهه پیش بحث در باب اندیشه ایرانشهری را آغاز کرده بودم و توضیح دادهام که ؛
ناحیهای از اندیشه ایرانشهری ناظر بر گفتار منسجمی از اندیشیدن سیاسی است که در ۲ دوره باستانی و اسلامی ِ ایران تداوم داشته است.
نظام گفتاریِ منسجم، در متون ادبی ایران ، درواقع رمزی از تداوم و پیوستگی دوران قدیم تاریخ ایران است . همانطوری که خود فردوسی هم در گفتار اندر فراهم آمدن شاهنامه بهگونهای این تذکر و هشدار را داده است که :
مر این را دروغ و فسانه مدان به یکسان رَوَشن زمانه مدان ( روشن پهلوی واژه روش است )
ازو هرچـه اندر خـورد با خـرد دگر بر ره رمـز مـعنی بـرد
لذا بدون داشتن تصوری از این شیوهی اندیشیدن ایرانی، فهم بسیاری از زوایای دوران قدیم تاریخ ایران امکانپذیر نخواهد شد.
لذا این کتاب ِ تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، بیش از آنکه درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران باشد، دیباچهای بر منطقِ تداوم تاریخِ ایران هم هست. به عبارتی گویی که این کتاب سه منظوره نوشته است و آن سه منظور عبارتاند از:
-
- پژوهشهایی درباره تاریخ اندیشیدن ایرانی
- مقدمهای بر بحث اندیشه ایرانشهری
- دیباچهای بر موضوع منطق تداوم ایران
۲- بدین ترتیب این کتاب ( یعنی تاریخ اندیشه سیاسی در ایران ) تنها دیباچهای و نه دربردارنده همه تاریخ اندیشه سیاسی در ایران یا تاریخِ اندیشیدن ایرانیها است بلکه دو کتاب دیگر ایشان یعنی کتاب خواجه نظام الملک و زوال اندیشه سیاسی در ایران تداوم ِ پژوهشهای ایشان در حوزه تاریخ اندیشه سیاسی در ایران است.
۳- اندیشه سیاسی در ایران ، ناشناختهترین ناحیه در قلمرو تاریخ اندیشه در ایران است و بهرغم آنکه بیش از یک سده از تأسیس مدرسه علوم سیاسیِ کشور میگذرد، اندیشه سیاسی همچون سرزمین ِ کشف نشده ای بازمانده و هنوز هیچ نوشته مهمی دراینباره به زبان فارسی انتشار نیافته است.
درسِه دهه پیش که بخشهایی از نخستین پژوهشهای خود را درباره اندیشه سیاسی در ایران نشر دادم هنوز این شاخه از اندیشیدن ایرانی چندان موردتوجه قرار نگرفته بود حتی اهلِ تحقیق هم تصور روشنی از اندیشه سیاسی خواجه نظام الملک و محتوی کتابِ سیاستنامه وی پیدا نکرده بودند و این بیاعتنائی به سیاستنامهی خواجه، تنها یکی از موارد بیاعتنائی به منابع مهم تاریخ اندیشه ایرانی است؛ مثلاً آیا ما از متون مهم زیر درسنامه استخراج کردهایم:
-
- شاهنامه
- تاریخ بیهقی
- کلیلهودمنه
- حافظ
- سعدی
- و…
۴- در بررسیهایم درباره متون ادبی ایران دریافتم که نخست اسلام شناسان و ایران شناسان اروپائی به اهمیت این شاخه از اندیشیدن ایرانی پی بردند و در پژوهشهای خود وجوهی از آن را موردبررسی قراردادند.
افزون براین ، درزمانی که هنوز اسلوب تتبعات ادبی میان اهل ادب ایران ناشناخته بود،بسیاری از منابع اصلی تاریخ اندیشه سیاسی را نیز نخست همین پژوهندگان بهصورت انتقادی منتشر کردند. مثلاً سیاستنامه[i] خواجه پیوسته در ایران موردتوجه اهل ادب قرار داشت اما تا زمانی که سدهای پیش شارل شفر فرانسوی چاپ کمابیش منقحی از آن را منتشر و به زبان فرانسه ترجمه کرد بهدقت موردبررسی قرار نگرفته بود.
یا حتی تا قبل از انتشار ویراستی انتقادی از کلیلهودمنه[ii] توسط زندهیاد محبتی مینوی، نظر تاریخ نویسان اندیشه در ایران بهعنوان یکی از مهمترین منابع اندیشه سیاسی به آن جلب نشده بود.حتی شاهنامه در دهههای اخیر به همت دکتر جلال خالقی مطلق چاپ انتقادی یافته است .
بدیهی است که رسالههای سیاستنامه و کلیلهودمنه تنها ۲ مورد از رسالههای سیاسی ایرانشهری در دوره اسلامیاند و بسیارند منابعی که هنوز چاپ انتقادی نیافتهاند. شگفت اینکه درباره هیچیک از رسالههای مهم تاریخ اندیشه سیاسی پژوهشی صورت نگرفته است.
متنهای مهم ادب ایرانی از قبیل شاهنامه ، تاریخ بیهقی[iii] و…دربردارنده ساحتِ اندیشگیاند که ما ایرانیان از کنارِ آنها بیتفاوت گذر کردهایم. بازخوانی و واکاوی آنها ضرورت دارد. همانطور که در این متون پرتوی بر منطق ِ تحولِ اندیشیدن ِ سیاسی در ایران انداختهشده است.
درحالیکه موضوع پراهمیت ِ این پرتوافکنیها در این کتابها، طرح پرسش ِ ویژگی اندیشیدنِ سیاسی ایرانی و همچون دیباچهای بر اندیشه ایرانشهری است.
۵ – آنچه درباره رسالههای مهم ایرانزمین میدانیم تنها اشارههای کماهمیتی است که نویسندگان تاریخ ادبهای فارسی از ادوارد براون گرفته تا شادروان ذبیحالله صفا آوردهاند، که ازنظر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران ، هیچ اهمیتی ندارند و نیز برخی از منابع تاریخ سیاسی در ایران در دو دهه اخیر مورد شناسایی قرارگرفته و برخی از آنها نیز به چاپ رسیده ولی درباره این رسالهها هنوز تحقیقی صورت نگرفته است.
۶- این در حالی است که تازه صِرف شناسایی منابع و حتی چاپ و انتشار آنها را نباید با فراهم شدن مقدمات تدوین تاریخ اندیشه سیاسی اشتباه گرفت . تاریخ اندیشه سیاسی شناسایی منابع و عرضه کردن خلاصهای از آنها نیست .
اندیشه سیاسی در معنای دقیقِ آن، ِصرفِ هر سخنی نیست که درباره خلیفه. سلطان و بهویژه در مخالفت با آنها، گفتهشده باشد. بدیهی است که هر فردی، اعم از شهروند یا رعیت، بهویژه اگر اهل نظر بوده باشد، نظری نیز درباره قدرت، حکومت و سلطنت دارد.
آنچه در ضمن بسیاری از رسالههای نویسندگان دوره اسلامی، از هرسنخی که بوده باشد، آمده ارزشی بیش از بیان دیدگاهی شخصی یا عناصری از یک نظر سیاسیِ فاقد انسجام ندارد و تردیدی نیست که هر بیان نظری را نمیتوان اندیشه خواند. اینکه بهعنوانمثال، از فقیهی رسالهای در خراج مانده باشد، یا فیلسوفی درجایی از رساله الهیات خود چندصفحهای را نیز به تکرار ِ سخنان پیشینیان، درباره سیاسات اختصاص داده باشد، نمیتوان از اندیشه سیاسی آن فقیه و آن فیلسوف سخن گفت.
۷ – اما چرا خواجه نظام الملک را اندیشمند سیاسی میخوانیم؟ خواجه نظام الملک را از این حیث اندیشمند سیاسی میدانیم که:
-
- درباره سرشتِ قدرت سیاسی بحث کرده است.
- نهادهایی را که این قدرت در درون آنها تولید و توزیع میشود، توضیح داده است.
- نظام منسجمی از مفاهیم نهادهای سیاسی را در محدوده امکانات سنت سیاستنامه نویسی ایرانشهری تعریف کرده و نسبت آن مفاهیم و پیوندهای آن نهادها را نیز بهگونهای توضیح داده است که ناظر بر همه عرصههای قدرت سیاسی باشد.
- افزون براین، در اندیشه سیاسی خواجه، قدرت سیاسی، بهعنوان موضوع علم سیاست، در ناحیهای مستقل از دیگر دانشها، تکوین پیدا میکند و از عوارض آن بحث میکند.
- خواجه درمذهب˚، خود˚ اهل سختگیری و تعصب بود و از آنجا که در دیانت جدی بود، آنگاهکه سیاستنامه را مینوشت، سیاست در دیانت نمیآمیخت.
راز ماندگاری سیاستنامه خواجه، بهعنوان ارجمندترین رساله درسیاستنامه نویسیِ ایرانشهری، جز این نیست که او قدرت سیاسی را در استقلال موضوع آن تعریف کرد و با تعریف مفاهیم آن موضوع ، نسبت و پیوندهای میان آن مفاهیم را نشان داد.
چرا ابونصر فارابی را دیگر فیلسوف سیاسی میدانیم. ابونصر فارابی فیلسوف سیاسی از سنخ دیگری بود که توانست:
-
- بر پایه منابع نوشتههای اخلاقی – مدنی سنت افلاطونی – ارسطویی – نوافلاطونی بسطی به عناصری از فلسفه سیاسی یونانی دهد که از آن به “تأسیس فلسفه در دوره اسلامی» تعبیر کردهاند.
- در نوشتههای فارابی نیز قدرت سیاسی – یا به تعبیر دقیقتر، اجتماع انسانی به اعتبار-مدینه بودن – در استقلال آن بهعنوان موضوع بحث علم مدنی در نظام فلسفی او مطرحشده است.
- اگرچه علم مدنی فارابی در درون فلسفه او مطرحشده است، اما این طرح فلسفه مدنی در محدوده فلسفه به معنای تقلیل موضوع فلسفه مدنی به موضوع فلسفه نیست. علم مدنی فارابی را از این حیث فلسفه سیاسی میخوانیم که او دستگاهی منظم از مفاهیم ِ منسجم عرضه کرد و مضمون آن مفاهیم، شئون و اطوارِ قدرت ِ سیاسی و مناسبات مدنی را توضیح داد.
اما خواجه نصیر توسی بهعنوان پیرو و شارح ِ نظر پور سینا و فارابی، سخنان آنان را در سیاسات تکرار میکرد و توجه ای بهدقت مفاهیم، انسجام ِ منطقی آنها و پیوندهای آن مفاهیم با ماهیت قدرت سیاسی ِ زمان خود نداشت.
۸ – و اما چرا ابو حامد محمد غزالی را اندیشمند سیاسی مهمی بهحساب نمیآوریم؟ ابو حامد محمد غزالی گرچه مناسباتی با خواجه نظام الملک داشت و بیشتر از آن همفکر او به شمار میآمد، ولی به معنای دقیق کلمه، اهل سیاست نبود، از منطقِ مناسبات قدرت ِ سیاسی بیگانه بود؛ و احیاگری ِ او نیز لاجرم جز به توجیه نظری ِ قدرت ِ سیاسی ِ خلیفه عباسی و سلطان سلجوقی منتهی نمیشد.
غزالی به خلافِ خواجه نظام الملک، در مناسباتی وارد شد که علمی به منطق آن مناسبات نداشت و ازاینرو، ناچار، «فرار از مدرسه» را بهقرار در میدانی که در آن میدان سرهای بریدهی بیجرم و بی جنایت ِ بسیاری دیده میشد، ترجیح داد.
اگرچه غزالی بسیار سیاست در دیانت و دیانت درسیاست آمیخته است، اما او را بدین دلیل نمیتوان اندیشمند ِ سیاسی مهمی به شمار آورد که دیدگاههای خود را بهمقتضای دگرگونیهای سیاستِ روز، ولی در بیاعتنائی ِ به منطقِ مستقلِ سیاست بیان کرده است،
۹ – لذا هرسخنی درباره سیاست را با اندیشهای درباره سیاست نباید اشتباه گرفت.
نتیجه آنکه؛ زمانه ایدئولوژی زدهِ ما، عصرِ سیاسی بافی های بیرویه گردیده است و گمان میکنیم که هر مخالف خوانی و هر سیاسی بافی را میتوان به مرتبه اندیشه ارتقاء داد.
ما ایرانیان که هم اهل ِ شعر و ادب خوب و هم اهل شعر و ادب مبتذل هستیم، گمان میکنیم که در قلمرو اندیشه نیز بسان قلمروهای دیگر، زمانهی مسیح مصلوب، برای همیشه به سر آمده است و در این حوزه نیز اینک هر بچهای خود مسیحی است بی صلیب و بی جلجتا!
شد آن زمان که بر مسیحِ مصلوب ِ خویش گریه میکردی
که اینک هر بچهای مسیحی است بی صلیب و بی جلجتا [iv]
“شاملو”
۱۰- نتیجه نهایی آنکه؛
خلاء اندیشه را نمیتوان با خلاء نیندیشیدن پر کرد و با میراث سازیهایی که مرده ریگی پشتوانه آن نیست، تنها میتوان اصلِ میراث را نابود کرد.
با جعلِ اندیشه سیاسی برای نویسندگان و سخنوران ِ تُنُکمایهای چون آل احمدها و علی شریعتیها نمیتوان آنان را اندیشمند برشمرد و آنان را ادامه ابونصر فارابیها و نظام الملک ها دانست.
میراث سازان که در بهترین حالت اهل تفنناند نمیدانند که با تخصیص منابع، نمیتوان مرده ریگی را برساخت که هرگز وجود نداشته است.
از کوزه ِ بیاندیشگیِ نوین، جز بیاندیشگی ِ مکرر برون نخواهد تراوید
و جای شگفتی است که در کشوری که یک نوشته جدی درباره فارابی، عامری نیشابوری، پور سینا، مسکویه رازی، خواجه نظام الملک، غزالی، ابن خلدون و… نداریم، برای کَشَفیها و مجلسیها جعلِ فکر میکنیم!
تکرار سخنان بیمایه علامه مجلسیها، جز نشانه گسسته خردی نیست و از این تکرارها جز بر ملولی ما نخواهد فزود.
و اما، من پیام آقای طباطبائی را در این پیش گفتار اینگونه دریافتم تا شما چگونه دریافته باشید:
خورشیدِ می ز مشرقِ ساغر طلوع کرد گر برگِ عیش میطلبی ترک خواب کن
صبح است ساقیا! قدحی پر شـراب کن برخیـز، عـزم، جـزم به کارِ صـواب کن
پاورقی
سیاستنامه یا سیرالملوک، کتابی است به زبان فارسی در آیین فرمانروایی و کشورداری و اخلاق و سیاستِ پادشاهان پیشین، نوشته خواجه نظامالملک طوسی. این کتاب از آثار مهم نثر فارسی در قرن پنجم هجری است. سبک نگارش کتاب ساده و روشن و خالی از تصنع از تکلف است، و از شاهکارهای زبان فارسی بهشمار میآید. محتوای این کتاب به فره ایزدی، سیاستمداری و محافظهکاری به عنوان راهکار و تدبیر امور باور دارد.
نظامالملک نگارش کتاب را به فرمان ملکشاه سلجوقی آغاز کرد و در دوره سلطنت محمد بن ملکشاه (۴۹۲–۵۱۱) به پایان رسانید. (هیوبرت دارک ـ مصحح سیاست نامه ـ در مقدمه اش بر این کتاب (ص ۲۴–۲۵)، سال نگارش نیمه اول آن را ۴۷۹ هجری و سال نگارش نیمه دوم آن را ۴۸۴ هجری دانستهاست). قطعههای گوناگون کتاب که از منابع مختلف گردآوری شده، شامل اندرزهای نویسنده، منقولات از قرآن و احادیث و گفتههای مشاهیر، حکایتهایی در باره شاهان و وزیران و امیران است، و برخی حکایتهای بلند آن دارای مکررات و حشو و زوائد است.
سیاستنامه در سال ۱۸۹۱ به همت شارل شفر به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس منتشر شد.
اصالت نسبت این کتاب به نظام الملک بارها مورد بحث قرار گرفتهاست. چون اشتباهات تاریخی و غلطهای نحوی و سهوهای انشائی از آن وزیر بزرگ بعید مینماید. گفته شدهاست که احتمالاً فردی دیگر در نوشتن آن دست داشتهاست و شاید این شخص همان کتابدار سلطنتی باشد که در خاتمه کتاب نامش محمد ناسخ آمدهاست؛ و در نسخه ای دیگر نام او مغربی یاد شدهاست.
تاریخ تألیف کتاب
اشارات راجع به تاریخ تألیف سیاست نامه یا همان سیرالملوک مختلف و با هم مخالف اند و به جز تاریخهای زیر مدرکی در دست نیست:
وفات آلب ارسلان و بر تخت نشستن ملک شاه (۴۶۵ ه)
سفر اول ملک شاه به سمرقند (۴۷۱ ه)
تاریخ نوشتن کتاب مطابق گفته حاجی خلیفه (۴۶۹ ه)
سفر دوم ملک شاه به سمرقند (۴۸۱–۴۸۲ ه)
گرفتن حسن صبّاح (۴۸۳ ه)
وفات خواجه نظام الملک (۴۸۵ ه)
در نسخههای مختلف سالهای ۴۷۹ ه و ۴۸۴ ه هم ذکر شدهاست.
طبقهبندی انشاء و نگارش متن
این کتاب گلچینی از قطعات گوناگون، کوتاه و بلند است که از منابع مختلف جمعآوری شدهاست. چنانکه نگارنده در خاتمه میگوید: «این کتاب هم پند است و هم حکمت و هم مثل و هم تفسیر قرآن و هم اخبار حضرت محمد (ص) و هم قصص انبیاء و هم سیر اولیاء و هم حکایت پادشاهان عادل .»
مفاد کتاب
۱. پند و اندرز: همه فصول کتاب به جز چند تا از آنها با عبارتی پند آمیز آغاز میشود که راجع به یک قسمتی از امور مملکت داری است. البته فصول ۱ و ۲ به پیروی از شیوه رایج بیشتر به وعظ دینی میپردازد ولی چنانکه گفته شد باقی فصول جنبه عملی تر دارند.
نقلهایی از قرآن مجید، احادیث پیامبر و یاران او، گفته مشاهیر و بزرگان: قولها و احادیث آورده شده عموماً از دو سه سطر بیشتر تجاوز نمیکند؛ و مصنفان کتب اخلاق عربی و فارسی آنها را در آثار خود نقل میکردند. به عنوان مثال از این دست احادیث در کتاب نصیحت الملوک تألیف امام غزالی عیناً وجود دارد.
حکایات کوتاه: مشتمل است بر تعدادی از حکایات که از یک صفحه تجاوز نمیکند و مربوط به پادشاهان و وزیران و امیران است.
۴. حکایات مفصّل: این حکایات گاهی بالغ به ۱۰ صفحه میشوند که در احوال و اقوال و اعمال و سیرت قهرمانان بودهاست؛ اما شیوه کار مؤلف این نیست که با شرحهای گویا و مفصّل و توصیفات دقیق داستان خود را بیاراید. از این دست حکایات میتوان به حکایتی راجع به برمکیان یاد نمود که از بند ۳۴ فصل ۴۱ آغاز میشود. برخی از حکایات بلند:
بهرام گور و راست روشن
ملک عادل (انوشیروان)
امیرترک و سیاست معتصم
دزدان کوچ و بلوچ
عَضُدُ الدّوله و قاضی ظالم
سلطان محمود و قاضی ظالم
آلب تکین و سبک تکین
سلطان محمودو لقب درخواستن او
فخرالدّوله
سلیمان بن عبدالملک و جعفر بن برمک
۵. شرح وقایع عصر مؤلف: در سراسر کتاب ۴ حکایت راجع به دوران نظام الملک وجود دارد و همه مربوط به سلطنت آلب ارسلان است.
۶. روایات تاریخی: مواردی که تحت این عنوان قرار میگیرد عبارتند از فصول ۴۴ الی ۴۷ که در آنها نظام الملک برای عبرت هم وطنان خود تاریخ بعضی از خوارج را بیان کردهاست که در زمان گذشته در کشورهای مختلف بر دین و دولت خروج کردهاند. به عنوان مثال فصل ۴۴ حاکی از خروج مزدک است که بیشتر به افسانه میماند و نمیتوان آن را تاریخی شمرد.
۷. تفسیر: گاه در آخر بعضی از فصول یا حکایات سه چهار سطر مطلب اضافه شدهاست که تفسیری مختصر راجع به عبارات پیش است.
نگاهی بر «فصول سیاست نامه»
«نیمه اول»
فصل ۱: اندر احوال گردش روزگار و مدح خداوند
فصل ۲: اندر شناختن قدر نعمت
فصل ۳: اندر مظالم نشستن پادشاه و عدل و سیرت نیکو
فصل ۴: اندر عمال و پرسیدن پیوسته از احوال وزیران و غلامان
فصل ۵: اندر مقطّعان تا با رعایا چون میروند
فصل ۶: اندر قاضیان و خطیبان و محتسب و رونق کار ایشان
فصل ۷: اندر پرسیدن از حال عامل و قاضی و شحنه و رئیس و شرط سیاست
فصل ۸: اندر پژوهش کردن و بررسیدن (بررسی کردن) کار دین و شریعت
فصل ۹: اندر مشرفان و کفاف ایشان
فصل ۱۰: اندر صاحب خبران و منهیان و تدبیر کارهای مملکت داری
فصل ۱۱: اندر تعظیم داشتن فرمانهای عالی
فصل ۱۲: اندر غلام فرستادن از درگاه در مهمات
فصل ۱۳: اندر جاسوس فرستادن و تدبیر کردن مملکت و رعیت
فصل ۱۴: اندر پیکان فرستادن و برندگان بر مداومت
فصل ۱۵: اندر احتیاط کردن پروانهها در مستی و هشیاری
فصل ۱۶: اندر وکیل خاص و رونق کار او
فصل ۱۷: اندر ندیمان و نزدیکان پادشاه و ترتیب کار ایشان
فصل ۱۸: اندر مشاورت کردن پادشاه با دانایان و پیران
فصل ۱۹: اندر مفردان و برگ و ساز و ترتیب کار ایشان
فصل ۲۰: اندر ساختن سلاحهای مرصع و ترتیب آن
فصل ۲۱: اندر معنی احوال رسولان و ترتیب کار ایشان
فصل ۲۲: اندر ساخته داشتن علف در منزلها
فصل ۲۳: اندر روشن داشتن اموال از جمله لشکر
فصل ۲۴: اندر لشکر داشتن از هر جنس
فصل ۲۵: اندر نواستدن و مقیم داشتن بر درگاه
فصل ۲۶: اندر داشتن ترکمانان در خدمت بر مثال غلامان
فصل ۲۷: اندر زحمت ناکردن بندگان در وقت خدمت
فصل ۲۸: اندر ترتیب بار دادن خاص و عام
فصل ۲۹: اندر ترتیب مجلس شراب و شرایط آن
فصل ۳۰: اندر ترتیب ایستادن بندگان و چاکران به وقت خدمت
فصل ۳۱: اندر ساختن تجمّل و سلاح و آلت جنگ و سفر
فصل ۳۲: اندر حاجتها و التماسهای لشکر و خَدَم و حَشَم
فصل ۳۳: اندر عتاب کردن با بر کشیدگان هنگام خطا و گناه
فصل ۳۴: اندر کار پاسبانان و نوبتیان و دربانان
فصل ۳۵: اندر نهادن خان نیکو و ترتیب آن پادشاه را
فصل ۳۶: اندر حق گزاردن خدمت کاران و بندگان شایسته
فصل ۳۷: اندر احتیاط کردن در اقطاع مقطعان و احوال رعیت
فصل ۳۸: اندر شتاب ناکردن در کارها مرّ پادشاهان را
فصل ۳۹: اندر امیر حرس و چوب داران و اسباب سیاست
«نیمه دوم»
فصل ۴۰: اندر بخشودن پادشاه بر خلق و هر کاری بر قاعده خویش
فصل ۴۱: اندر آن که دو عمل یک مرد را نافرمودن و بیکاران را عمل فرمودن …
فصل ۴۲: اندر معنی اهل ستر و نگاه داشتن مرتبت زیر دستان
فصل ۴۳: اندر بازنمودن احوال بد مذهبان که دشمن ملک و اسلام اند
فصل ۴۴: اندر خروج مزدک و مذهب او و چگونگی کشته شدن او به دست نوشیروان عادل
فصل ۴۵: اندر خروج سندباد گبر و پدید آمدن خرّم دینان
فصل ۴۶: اندر بیرون آمدن قرمطیان و باطنیان در کوهستان …
فصل ۴۷: اندر خروج خرّم دینان به اصفهان و آذربایگان
فصل ۴۸: اندر خزانه داشتن و نگاه داشتن قاعده و ترتیب آن
فصل ۴۹: اندر جواب دادن و گزاردن شغل متظلمان و انصاف دادن
فصل ۵۰: اندر نگاه داشتن حساب مال ولایتها و نسق آنها
فصل سی و یکم: اندر ساختن تجمّل و سلاح و آلت جنگ و سفر
معروفان را که جامگی گران دارند بباید گفت تا تجمل وسلاح و آلت جنگ سازند و غلام خرند که جمال و نیکویی و شکوه ایشان اندر این بود نه اندر تجمّل و آلت و زینت خانه و هر که را از این معنی بیشتر بود به نزدیک پادشاه پسندیده تر باشد و در میان همالان و لشکر با شکوه تر و آراسته تر بود.
فصل سی و دوم: اندر حاجتها و التماسهای لشکر و خدم و حشم
هر حاجتی که لشکر را بود باید که بر زبان سرخیلان و مقدمان باشد تا اگر نیکویی فرموده شود بر دست ایشان باشد. بدان سبب ایشان را حرمتی حاصل شود که چون مراد خویش خود گویند به واسطه ای حاجت نیفتد و سرخیل را حرمتی نماند؛ و اگر کسی از خیل بر مقدم خویش دراز زبانی کند یا حرمت او نگاه ندارد و از حد خویش بگذرد او را مالش باید داد تا مهتران از کهتران دیدار باشند.
فصل سی و چهارم: اندر کار پاسبانان و نوبتیان و دربانان
در کار پاسبانان و نوبتیان و دربانان خاص احتیاطی تمام باید کرد و کسانی که این قوم را تیمار دارند باید که همه را بشناسند و از احوال ایشان پنهان و آشکارا پرسند که ایشان بیشتر ضعیف حال و طامع باشند و به زر و زود فریفته شود؛ و چون بیگانه ای در میان ایشان ببینند از حال او پرسند و هر شب که به نوبت آیند همه را به چشم بازگذارند و از این مهم به شب و روز غافل نباشند که شغلی نازک است.
بررسی عنوان کتاب
شارل شفر چاپ خود را «سیاست نامه» نامید اما این کتاب به نام «سیرالملوک» در نوشتههای فارسی معروف و مذکور است؛ و با توجه به منابع قدیم مانند تاریخ طبرستان و نصیحت الملوک تألیف امام غزالی این عنوان مسلم است. نظام الملک خود در متن اشاره ای به نام کتاب نکردهاست مگر در صفحه ۲۳۷ که عبارت «در این کتاب سیر» دیده میشود. تنها شاهد برای عنوانی که شامل کلمه سیاست باشد عبارتی است در پایان کتاب که به این نحو زیر نوشته شده: «این است کتاب سیاست»
[ii] -کلیله
لغتنامه دهخدا
کلیله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] نام شغالی که قصه او در کتاب کلیله و دمنه مشهور است . و کلیله و دمنه از جمله کتبی است که از سانسکریت به پهلوی و از پهلوی به وسیله عبداﷲبن المقفع به تازی و از تازی نخستین بار به فرمان نصربن احمد به نثر دری و سپس از روی همان ترجمه بوسیله رودکی به شعر پارسی درآمد و آنگاه در اوایل قرن ششم یک بار دیگر با نثر منشیانه بلیغ ترجمه دیگری از آن ترتیب یافت که کلیله و دمنه بهرام شاهی است و بدست ابوالمعالی نصراﷲبن محمدبن عبدالحمید منشی صورت گرفته است . (از تاریخ ادبیات ایران تالیف صفاج ۲ ص ۹۴۸).
دَمنَه . [ دَ ن َ ] نام شغالی رفیق کلیله که سعایت شتر پیش شیر نموده او را به قتل رسانید و در کتاب کلیله و دمنه که در امور سیاست مدن نوشته شده حکایت آن مفصل ذکر شده است .:
گاو مسکین ز کید دمنه چه دید
وز بد زاغ بوم را چه رسید.
رودکی
جز از رسم شاهان نراند همی
همه دفتر دمنه خواندهمی .
فردوسی
میان اتباع او [ شیر ] دوشگال بودند یکی را کلیله نام و دیگری را دمنه . (کلیله و دمنه ).
خاقانی را ذم کنی ای دمنه عصر
کو شتربه است و شیر نر احمد نصر.
خاقانی
کَلیله و دَمَنه
کَلیله و دَمنه کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به فارسی میانه ترجمه شد. کَلیله و دَمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شدهاست. نام آن از نام دو شغال با نامهای کلیله و دمنه گرفته شدهاست. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد. اصل داستانهای آن در هند و در حدود سالهای ۱۰۰ تا ۵۰۰ پیش از میلاد بهوقوع میپیوندند.
مجتبی مینوی درباره این کتاب میگوید: کتاب کلیله و دمنه از جمله آن مجموعههای دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان میآموختند.
اصل و تاریخچه کتاب
کلیله و دمنه در واقع تألیفی است مبتنی بر چند اثر هندی که مهمترین آنها پنجه تنتره (به سانسکریت पञ्चतन्त्र؛ Panchatantra) به معنی پنج فصل و به زبان سانسکریت است که توسط فیلسوف بیدبا و بدستور پادشاه هندی دبشلیم نوشته شدهاست. در روایات سنتی برزویه «مهتر اطبّای پارس» در زمان خسرو انوشیروان را مؤلف این اثر میدانند. نام پهلوی اثر کلیلگ و دمنگ بود. صورت پهلوی این اثر هماکنون در دست نیست و در طول سالیان از بین رفته است؛ اما ترجمهای از آن به زبان سریانی امروز در دست است. این ترجمه نزدیکترین ترجمه از لحاظ زمانی به تألیف برزویه است.
پس از اسلام روزبه پوردادویه (ابن مقفع) آن را به عربی ترجمه کرد ترجمه ابن مُقَفّع بسیار مقبول افتاد و مظهری از فصاحت در زبان عربی تلقی شد. ترجمه ابن مقفع امروز موجود است اما میان نسخ مختلف آن گاه تفاوتهای زیادی دیده میشود.
ابن ندیم در الفهرست کلیله و دمنه را در شمار «کتابهای هند در افسانه و اَسمار و احادیث» آوردهاست و درباره آن گوید:
کتاب کلیله و دمنه هفده باب است و گویند هجده باب بوده که عبدالله بن مقفع و دیگران آن را ترجمه کردهاند، و این کتاب به شعر هم در آورده شده، و این کار را ابان بن عبدالحمید بن لاحق بن عقیر رقاشی کردهاست و علی بن داود نیز آن را به شعر درآورده، و بشر بن معمده ترجمهای از آن دارد که پارهای از آن در دست مردم است؛ و من در نسخه دیدم که دو باب اضافه داشت و شاعران ایرانی این کتاب را به شعر درآوردهاند که از فارسی به عربی ترجمه شدهاست؛ و از این کتاب مجموعهها و منتخباتی است که ساخته گروهی مانند ابن مقفع و سهل بن هارون و سلم رئیس بیتالحکمه و… [است].
ترجمه عربی ابن مقفع پایه ترجمههای دیگر قرار گرفت و کتاب از عربی به فارسی، یونانی، ترکی، اسپانیایی، روسی، آلمانی ترجمه شد.
ترجمه از عربی به فارسی
کلیله و دمنه چندین بار از عربی به فارسی دری برگردانده شدهاست. از جمله به دستور نصر بن احمد سامانی، ابوالفضل بلعمی آن را به نثر فارسی برگرداند و سپس رودکی (در سال ۳۲۰ ق.) آن را به نظم درآورد. اما امروز ترجمه بلعمی از بین رفته و از اثر رودکی جز چند بیت پراکنده باقی نماندهاست.
در قرن ششم هجری یکی از دبیرهای دربار غزنوی، به نام نصرالله منشی (منشی بهرامشاه غزنوی) کلیله و دمنه را به فارسی برگردان کرد. این ترجمه ترجمهای آزاد است و نصرالله هرجا لازم دانستهاست ابیات و امثال بسیار از خود و دیگران آوردهاست. ترجمه نصرالله منشی همان ترجمهای است که از آن به عنوان کلیله و دمنه در زبان فارسی یاد میشود. گاه نیز آن را کلیله و دمنه بهرامشاهی خوانند.
تا چند سال پیش گمان میرفت که برگردان نصرالله منشی، یگانه برگردان فارسی است که از کلیله و دمنه در دست است و کسی از برگردان دیگر این کتاب آگاهی نداشت. تا آنکه در سال ۱۹۶۱ در کتابخانه توپکاپوسرای استانبول، برگردان فارسی دیگری از کلیله و دمنه پیدا شد. این برگردان از سوی کسی به نام محمد بن عبدالله بخاری انجام شدهاست و از زندگی او هیچ آگاهی در دست نیست. تنها از دیباچه کتابش چنین برمیآید که از وابستگان دستگاه اتابکان حلب سوریه بودهاست. شگفت است که بخاری برگردان خود را همزمان با نصراله منشی انجام داده است، بیآنکه آن دو از کار یکدیگر باخبر باشند. اما از آن باارزشتر
آن است که برگردان محمد بخاری، وارون نثر دشوار و سنگین نصراله منشی، بسیار روان و ساده است. برخلاف نصرالله منشی محمد بخاری به عبارتپردازی نپرداخته و کاملاً به متن اصلی وفادار ماندهاست. خود این موضوع را تصریح کردهاست
البته پس از رودکی و پیش از این دو تن نیز ترجمههای زیادی از این اثر صورت گرفته بود ولی هیچیک به دست ما نرسیدهاست. نصرالله منشی خود در دیباچه ترجمهاش به این موضوع اشاره کردهاست.
آخرین تحریر کلیله و دمنه متعلق است به ابوالفضل علّامی ادیب پارسیگوی هندی. نثر این اثر روان و صحیح است. علامی به این ترجمه نام عیار دانش دادهاست.
ترجمه از سانسکریت به فارسی
این نکته نیز جالب توجه است که یک بار نیز به فرمان پادشاه ادبدوست هند اکبرشاه همایون کتاب پنچه تنتره مستقیماً از سنسکریت به فارسی ترجمه شدهاست. مسئول این ترجمه شخصی بود به نام مصطفی خالق داد عباسی. به گفته او «حکم شد که هرچه خشک و تر در آن کتاب باشد به همان ترتیب رقم نماید تا قدر تفاوت اصل سخن و ترتیب آن و زیادتی و نقصان ظاهر گردد
بازنویسی از فارسی به فارسی
ملا حسین کاشفی در قرن دهم هجری تصنیفی (بازنویسیای) از روی کلیله بهرامشاهی ترتیب داد و نام اثر را انوار سهیلی گذاشت. بعدها شیخ عبدالکریم سودایی دستگردی این کتاب را به صورت منظوم درآورد که این کتاب به همین نام در سال ۱۳۷۰ منتشر شد.
ترجمه از فارسی به کرمانجی
سین محمدی از روی نسخه فارسی کلیله و دمنه ترجمهای به زبان کرمانجی خراسان ترتیب داده است. این ترجمه از روی کتاب کلیله و دمنه بهرامشاهی اثر فاخر نصرالله منشی انجام یافتهاست که به دست مجتبی مینوی تهرانی تصحیح و با دقت مطابقه شدهاست. ترجمه سین محمدی در سال ۱۳۹۱ه.ش معادل ۱۴۳۳ه.ق و۲۰۱۲ میلادی به همت انتشارات جهانی در شهر بجنورد به چاپ رسیدهاست این کتاب از نظر ویژگیهای ادبی و لغوی و سبک نگارش و اشتمال آن بر واژههای نو و کمیاب و ضرب المثلها و اشعار کرمانجی و فارسی کم نظیر است . از دیگر امتیازات ترجمه سین محمدی نسبت به کارهای مشابهی که تاکنون بر کتاب کلیله و دمنه فارسی انجام شدهاست این است که اشعار و مثلها و کنایات متن نصرالله منشی به صورت اصل حفظ شده و چیزی از اصل کتاب کم نشدهاست .
علاوه بر این تاکنون ۹ ترجمه دیگر در زبانهای کردی و کرمانجی از کلیله و دمنه صورت پذیرفتهاست. اولین ترجمه کردی کلیله و دمنه به سال ۱۹۳۴ میلادی به همت ملا کریم زنگنه انجام گرفتهاست. این اثر به گویش کردی/ سورانی شهر سلیمانیه کردستان عراق است .
دومین ترجمه کلیله و دمنه به زبان کردی از سوی ماموستا «عمر توفیق الخطاط» به ثمر نشسته است. عمر توفیق الخطاط کلیله دمنه خود را در سال ۱۹۷٠ میلادی به کردی سورانی کردستان عراق است برگردانده است. او اهل شهر حلبچه است.
سومین ترجمه کلیله دمنه به زبان کردی به شخصی به نام «دلاور» میرسد. دلاور در سال ۲٠٠۱ میلادی قطعاتی از کلیله و دمنه را از عربی به کردی سورانی برگردانده و در شهر سلیمانیه به چاپ رسانده است.
چهارمین ترجمه کلیله و دمنه به زبان کردی توسط «محمد امین دوسکی» در سال ۲٠٠۴ میلادی در شهر دهوک کردستان عراق و با لهجه کردی کورمانجی حاصل شدهاست.
پنجمین ترجمه کلیله و دمنه به زبان کردی در سال ۲٠۱۱ میلادی در کردستان ترکیه از جانب «علی کارادنیز» به ثمر رسیده و توسط نشر نوبهار طبع گردیده است. ترجمه کارادنیز دومین ترجمه کلیله و دمنه به زبان کردی کورمانجی نیز بحساب میآید. علی کارادنیز نویسنده، مترجم و روزنامهنگار کرد کردستان ترکیه است.
ترجمه ششم از کتاب کلیله و دمنه به زبان کردی را استاد احمد قاضی در سال ۲٠۱۳ میلادی در شهر مهاباد در کردستان ایران انجام داده است. احمد قاضی کار خود را از روی ترجمه فارسی «ابوالمعانی نصرالله بن عبدالحمید منشی» کلیله و دمنه را به زبان کردی برگردانده است. ترجمه کلیله و دمنه احمد قاضی دارای ویژگیهای منحصر به فرد در ترجمه و تاریخ نثر کردی سورانی است.
هفتمین ترجمه کردی کتاب کلیله و دمنه در سال ۲٠۱۵ میلادی توسط فردی به نام «محمد چیا» در شهر سلیمانیه عراق انجام گرفتهاست. .
هشتمین ترجمه کردی کلیله و دمنه را در سال ۲٠۱۷ میلادی «دکتر محمد عبدو علی» در عفرین کردستان سوریه انجام داده است. متن مرجع وی نیز ترجمه عربی کلیله و دمنه ابن المقفع است. این اثر به زبان کردی کرمانجی است و نویسنده آن، محمد عبدو علی، در حال حاضر از پیشگامان ادبیات و زبان کردی کرمانجی در کردستان سوریه قلمداد میشود.
نهمین ترجمه از کلیله و دمنه به زبان کردی متعلق به «محمد صلاح گلالی» است که اطلاع از آن در دست نیست.
بابهای کلیله و دمنه
نگارهای از حکایتِ «بوف و زاغ» از کتاب کَلیله و دِمنه با شرحی به زبان عربی متعلق به حوالی سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۵ میلادی در سرزمین شام. در حکایتِ «بوف و زاغ»، به عنوان تقابلی از نیک و بد، زاغ نماد روز و روشنایی است. برعکس همه تصوراتی که زاغ را نماد ظلمت و سیاهی میدانند و بوف نماد شب و ظلمت و شر است. زاغ برای غلبه بر لشکر بوف، نقشه میریزد و با تدبیر سیطره ظلمتِ بوف را میشکند
قصههای کَلیله و دِمنه مربوط به دوهزار سال پیش است و تاکنون به بیش از ۲۰۰ زبان ترجمه شدهاست.
پیش تر گفتار ابن ندیم پیرامون بابهای کلیله و دمنه ذکر شد. در ترجمه سریانیای که از روی متن پهلوی صورت گرفتهاست کلیله و دمنه ده باب است:
- باب شیر و گاو
- باب کبوتر طوقدار
- باب بوزینه و سنگپشت
- باب بیتدبیری
- باب موش و گربه
- باب بوم و زاغ
- باب شاه و پنزوه
- باب تورگ (شغال)
- باب بلاد و برهمنان
- باب شاه موشان و وزیرانش
در کلیله و دمنه نصرالله منشی، در فصل مقدمه ابن مقفع آمدهاست که کلیله و دمنه پانزده باب است و در اصل کتاب که متعلق به هندیان بودهاست ۱۰ باب بودهاست و پارسیان پنج باب دیگر به آن افزودهاند. بابهای با اصل هندی به صورت زیر ذکر شدهاست:
- الأسد و الثَّور
- الفحص عن امر دمنه
- الحمامه المطوّقه
- آلبوم و الغربان
- الملک و الطّایر فَنزه
- السِّنَّور و الجُرَذ
- الاسد و ابن آوی
- القِرْد و السُّلَحْفاه
- الأسوارِ و اللَّبْوَه
- الناسک و الضَّیف
بابهای الحاقی پارسیان از قرار زیر است:
- برزویه الطبیب
- الناسَکَ و ابنِ عِرْس
- البلار و البراهمه
- السّائِحِ و الصّائِغ
- ابن المَلِک و أصحابِه
عبدالحسین زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت از ابوریحان بیرونی نقل میکند که:
چون ابن مقفع کلیله و دمنه را از زبان پهلوی به تازی نقل کرد، بابِ برزویه را که در اصل کتاب نبود بر آن افزود تا در عقاید مسلمانان شک و تردید پدید آورد و آن را برای قبول آیین خویش، که دین مانی بود آماده سازد.
چاپ منقح کلیله و دمنه با تصحیح و توضیح مجتبی مینوی تهرانی توسط انتشارات امیرکبیر در ۱۳۴۳ بهطبع رسیدهاست
[iii] – تاریخ بِیهَقی یا تاریخ مسعودی
نام کتابی نوشته ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی و دودمان غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمتهایی درباره صفاریان، سامانیان و دوره پیش از برآمدن و پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای ماندهاست. کهنترین کتابی که از تاریخ بیهقی یاد کردهاست، تاریخ بیهق اثر ابوالحسن بیهقی بودهاست که پس از شرح حال ابوالفضل بیهقی، از کتاب او نیز یاد کردهاست.
نام کتاب
بیهقی نام کتاب خویش را فقط تاریخ نوشتهاست ولی در دورههای بعدی، این کتاب را با نامهای متعددی ذکر کردهاند که مشهورترینِ آنها تاریخ بیهقی است. ابن فندق بیهقی و ابوالحسن بیهقی آن را تاریخ ناصری نامیدهبودند. تاریخ مسعودی، تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامعالتواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و مُجَلدات نیز دیگر نامهای یادشده از این کتابند.
نامیدنِ تاریخ بیهقی تحت عنوان تاریخ مسعودی از آن جهت است ک امروزه، قسمتهای بازمانده این کتاب بیشتر به دوره سلطنت مسعود غزنوی مربوط است.دلیل شهرت کتاب به تاریخ ناصری نیز احتمالاً ناشی از دو علت است؛ نخست به اعتبار لقب سبکتگین (پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگر لقب سلطان مسعود که «الناصرلدینالله» بودهاست.
دوره تاریخی و متون به جا مانده
با این که بسیاری از مورخان بر این عقیده بودهاند که تاریخ بیهقی، دورهحکومت غزنویان را در بر میگیرد، از متن کتاب مشخص میشود که بیهقی بازگویی وقایع را از سال ۴۰۹ آغاز کرده و تا کمی پیش از مرگش حدود سال ۴۷۰ ادامه داده. البته روایاتی مربوط به پیش از سال ۴۰۹ هم در کتاب هست (حتی برخی از اهم حوادث تاریخی پس از اسلام را که عمدتاً در خراسان رخ داده) ولی بیهقی این وقایع را عمدتاً به نقل از دیگران آوردهاست. مثلاً «باب خوارزم» به نقل از استاد ابوریحان بیرونی و دوران کودکی مسعود به نقل از «خواجه عبدالغفار» نقل شدهاست.
چیزی که امروز از تاریخ بیهقی به جا مانده با برگهایی از مجلد پنجم آغاز میشود و به مجلد دهم ختم میشود و محدوده وقایع آن به شرح حوادث پس از مرگ سلطان محمود غزنوی (سال ۴۲۱) تا فرار سلطان مسعود غزنوی به هند (۴۳۲) محدود میشود، به علاوه «باب خوارزم» که از زمان سلطنت سلطان محمود است.
تاریخ بیهقی هرچند از غزنویان جانبداری میکندبا این حال بهتر از هر کتاب دیگری اشتباهات و اشکالات حکومت آنان را نشان میدهد، افزون بر این، اطلاعات بسیار ارزشمندی در مورد چند و چون زندگی در آن روزگار و ارزشها و اعتقادات آنان در اختیار میگذارد.
ارزش تاریخی و مستند بودن
از ویژگیهای تاریخنویسی تاریخ بیهقی که تا قبل از آن سابقه نداشتهاست، مستندبودن وقایع ذکرشدهاست. این کتاب در شرح جزئیات وقایع، اثری بی نظیر است چنانچه خود بیهقی مینویسد:
سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را.
غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقیماند.
تا پیش از آن، کتابهای تاریخ، محدود بودند به یادداشتهای روزانه پراکنده مورخانی که معمولاً دبیران پادشاه بودند و مسلماً در نوشتن آنها، جانبداری زیادی صورت میدادند. در این بین، بیهقی با پیشگرفتن شیوهای علمی در تاریخنویسی، تحول مهمی را در این زمینه به وجود آورد.
سبک ادبی و نگارش
سبک بیهقی در نثر را تقلیدی از سبک استادش بونصر مُشکان میدانند که بنا بر جبر زمانه چیزی بین زبان ساده و مرسل که تا قرن چهارم در خراسان رایج بود و شیوه دارای حشو اطناب و صنعتپردازانهای و سرشار از استشهاد و تمثیل است که در عراق رایج بود و با نفوذ ادبیات عربی ناچار بر سبک اول غلبه کرد.این سبک نگارش را بینابین مینامند. این را هم باید در نظر داشت که بیهقی از آنجا که در خدمت پادشاهان غزنوی بود نمیتوانست به صراحت بد کار آنان را بگوید و ناگزیر به ایهام و ابهام در سخن بود. محمد تقی بهار در کتاب سبک شناسی مشخصات نثر مشکان و بیهقی را این طور برمیشمارد:
اطناب: در مقابل ایجاز که از مشخصههای دوره اول نثر فارسی است، و نه به معنی استفاده از مترادفات که در این نثر دیده نمیشود.
توصیف: وقایع با استفاده از الفاظ و اصطلاحات تازه و جملههای پیدرپی به شیوهای صحنه پردازانه و شاعرانه وصف میشوند
و چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه خانه انداختی
در زیر قسمتی از کتاب را میبینیم که نویسنده وضع ظاهری حسنک را توصیف میکند. توصیف به قدری دقیق است که خواننده حسنک را روبروی خود میبیند.
“روزی که حسنک وزیر را به دیوان بردند، حسنک پیدا آمد، بی بند، جبهای داشت حبری رنگ با سیاه میزد، خلق گونه و دراعه و ردایی سخت پاکیزه و دستاری نشابوری مالیده و موزه میکاییلی نو در پای و موی سر مالیده، زیر دستار پوشیده کرده اندک مایه پیدا میبود.”
استشهاد و تمثیل: استفاده از اشعار و نوشتههای دیگران در متن که تقلیدی از نثر فنی عرب است و در متون قبلی دیده نمیشود.
تقلید از نثر عربی: استفاده از لغات عربی، کلمات منون (تنویندار)، تغییر ساختار جمله و استفاده از قیدها به سبک عربی
محال باشد چیزی نبشتن که به ناراست ماند
حذف افعال یا قسمتی از جمله به قرینه: افعال تکراری، بار آخر آورده میشوند و در دفعات قبل به قرینه حذف میشوند.
شیوه جدید در استعمال افعال: استفاده از وجه اخباری استمراری به جای وجه التزامی، آوردن فعل ماضی به جای مضارع برای تأکید، استفاده از مصدر مرخم.
جمع بستن ضمایر و صفات
استفاده از لغات و امثال و عبارات فارسی
استعمال لغات عربی
نمونهای از نثر
این قسمت در شرح آغاز وزارت خواجه احمد حسن برای سلطان مسعود غزنوی و خلعت دادن اوست:
دیگر روز بدرگاه آمدی و با خلعت نبود، که برعادتِ روزگار گذشته قبایی ساخته کرد و دستاری نشابوری یا قاینی، که این مهتر را رضیالله عنه با این جامهها دیدندی بهروزگار. و از ثقاتِ او شنیدم، چو بوابراهیم قاینی کدخدایش و دیگران، که بیست و سی قبا بود او را یکرنگ که یک سال میپوشیدی و مردمان جنان دانستندی که یک قباست و گفتندی: سبحان الله! این قبا از حال بنگردد؟ اینت منکَر و بجِد مردی! و مردیها و جِدهای او را اندازه نبود، و بیارم پس از این بهجای خویش و چون سال سپری شد بیست و سی قبای دیگر راست کرده به جامهخانه دادندی.
این روز چون بهخدمت آمد و بار بگسست سلطان مسعود رضیالله عنه خلوت کرد با وزیر و آن خلوت تا نماز پیشین بکشید، وگروهی از بیم خشک میشدند، و طبلی بود که زیر گلیم میزدند و آواز پس از آن برآمد و منکر برآمد، نه آن که من یا جز من بران واقف گشتندی بدانچه رفت در آن مجلس، اما چون آثار ظاهر میشد از آنچه گروهی ز شغلها فرمودند و خلعتها دادند و گروهی را برکندند و قفا بدریدند و کارها پدید آمد خردمندان دانستند که آن همه نتیجه آن یک خلوت است.
تصحیح کتاب
تاریخ بیهقی را علیاکبر فیاض، بنیانگذار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، پس از ۲۵ سال پژوهش و مطالعه، تصحیح کرده. او پیش از چاپ کتاب درگذشت و رموز حروف لاتینی که وی برای نشان دادن علامت اختصاری نسخهها در پایین صفحات آورده بود مشخص نشد. همچنین به جای مقدمه کتاب، مقاله وی با عنوان نسخههای خطی تاریخ بیهقی چاپ شد. چاپ منقح دیگری به تصحیح و توضیح محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی در دو جلد توسط انتشارات سخن منتشر شده است.یک سالی هست که استاد مهدی سیدی شنبه ها به شرح وبسط تاریخ بیهقی می نشیند وفایل صوتی این گزارش را در کانال تلگرامی بنام ” درسگفتارهای تاریخ بیهقی –سید مهدی سیدی ” نشر مجازی می دهد.
[iv] – لوح – احمدشاملو – آیدا، درخت ، خنجر وخاطره
چون ابرِ تیره گذشت
در سایهی کبودِ ماه
میدان را دیدم و کوچهها را،
که هشتپایی را ماننده بود از هر جانبی پایی به خستگی رها کرده
به گودابی تیره.
و بر سنگفرشِ سرد
خلق ایستاده بود
به انبوهی.
و با ایشان
انتظارِ دیرپای
به یأس و به خستگی میگرایید.
و هربار
بیقراریِ انتظار
که بر جمعِ ایشان میجنبید
چنان بود
که پوستِ حیوان را لرزشی افتاده است
از سردیِ گذرای آب
یا خود از خارشی.
□
من از پلکانِ تاریک
به زیر آمدم
با لوحِ غبار آلوده
بر کف.
و بر پاگَردِ کوچک
ایستادم
که به نیم نیزه به میدان سَر بود.
و خلق را دیدم
به انبوهی
که حجرهها را همه
گِردبرگِردِ میدان
انباشته بودند
هم از آنگونه که صحن را؛
و دنبالهی ایشان
در قالبِ هر معبر که به میدان میپیوست
تا مرزِ سایهها و سیاهی
ممتد میشد
و چنان مُرکّبِ آب دیده
در ظلمت
نَشت میکرد
و با ایشان
انتظار بود و سکوت
بود.
پس لوحِ گِلین را بلند
بر سرِ دست
گرفتم
و به جانبِ ایشان فریاد برداشتم:
«- همه هرچه هست
این است و
در آن فراز
به جز این هیچ
نیست.
لوحیست کهنه
بِسوده
که اینک!
بنگرید!
که اگر چند آلودهی چرک و خونِ بسی جراحات است
از رحم و دوستی سخن میگوید و
پاکی.»
خلق را گوش و دل اما
با من نبود
و چنان بود که گفتی
از چشم براهی
با ایشان
سودی هست و
لذتی.
در خروش آمدم که
«- ریگی اگر خود به پوزار ندارید
انتظاری بیهوده میبرید
پیغامِ آخرین
همه این است!»
فریاد برداشتم:
«- شد آن زمانه که بر مسیحِ مصلوبِ خویش به مویه مینشستید
که اکنون
هر زن
مریمیست
و هر مریم را
عیسایی بر صلیب است،
بی تاجِ خار و صلیب و جُل جُتا
بی پیلات و قاضیان و دیوانِ عدالت.-
عیسایانی همه همسرنوشت
عیسایانی یکدست
با جامهها همه یکدست
و با پاپوشها و پاپیچهایی یکدست – هم بدان قرار –
و نان و شوربایی به تساوی
(که برابری، میراثِ گرانبهایِ تبارِ انسان است، آری!)
و اگر تاجِ خاری نیست
خُودی هست که بر سر نهید
و اگر صلیبی نیست که بر دوش کشید
تفنگی هست،
(اسبابِ بزرگی همه آماده!)
و هر شام
چه بسا که «شامِ آخر» است
و هر نگاه
ای بسا که نگاهِ یهودایی.
اما به جُستجوی باغ
پای
مَفَرسای
که با درخت
بر صلیب
دیدار خواهی کرد،
هنگامی که رؤیای انسانیت و رحم
در نظرگاهت
چونان مِهی
نرم و سبک خیز
بپراکند
و صراحتِ سوزانِ حقیقت
چون خنجرِکانِ آفتابِ کویر
به چشمانت اندر خَلَد
و دریابی که چه شوربختی! چه شوربختی!
که کمتر مایهییت کفایت بود
تا بیشترین بختیاری را احساس کنی:
سلامی به صفا
و دستی به گرمی
و لبخندی به صداقت.
و خود این اندک مایه تو را فراهم نیامد!
نه
به جُستجوی باغ
پای
مفرسای
که مجالِ دعایی و نفرینی نیست
نه بخششی و
نه کینهیی.
ودریغا که راهِ صلیب
دیگر
نه راهِ عروج به آسمان
که راهی به جانبِ دوزخ است و
سرگردانیِ جاودانهی روح.»
□
من در تبِ سنگینِ خویش فریاد میکشیدم و
خلق را
گوش و دل امّا به من نبود.
خَبَرم بود که اینان
نه لوحِ گلین
که کتابی را انتظار میکشند
و شمشیری را
و گزمگانی را که بر ایشان بتازند
با تازیانه و گاو سر،
و به زانوشان در افکنند
در مَقدمِ آن کو
از پلکانِ تاریک به زیر آید
با شمشیر و کتاب.
پس من بسیار گریستم
– و هر قطرهی اشکِ من حقیقتی بود
هرچند که حقیقت
خود
کلمهیی بیش نیست. –
گویی من
با گریستنی از اینگونه
حقیقتی مأیوس را
تکرار میکردم.
آه
این جماعت
حقیقتِ خوفانگیز را
تنها
در افسانهها میجویند
و خود از این روست که شمشیر را
سلاحِ عدلِ جاودانه میشمرند،
چرا که به روزگارِ ما
شمشیر
سلاحِ افسانه هاست.
نیز از این روی
تنها
شهادتِ آن کس را پذیره می شوند به راهِ حقیقت،
که در برابرِ «شمشیر»
از سینهی خود
سپری کرده باشد.
گویی شکنجه را و رنجِ شهادت را
– که چیزی سخت دیرینه سال است –
با ابزارِ نو نمی پسندند؛
ورنه
آن همه جان ها که به آتشِ باروت سوخت؟! –
ورنه
آن همه جان ها، که از ایشان
تنها
سایهی مبهمی به جای ماند
از رقمی
در مجموعهی خوف انگیزِ میلیون ها و میلیون ها؟! –
آه
این جماعت
حقیقت را
تنها در افسانه ها می جویند
با آن که حقیقت را
افسانهیی بیش نمی دانند
□
وآتشِ من در ایشان نگرفت
چرا که دربارهی آسمان
سخنِ آخرین را گفته بودم
بی آن که خود از آسمان
نامی
به زبان آورده باشم.
۱۶ بهمنِ ۱۳۴۳