یادداشت و مقاله

تفکر ایدئولوژیک و منافع ملی

پاسخی به یک نقد تحت عنوان «لیبرال‌پاستورال‌ها و مصدق»

توضیح از بومرنگ: چند هفته پیش مطلبی را از ایرج امیر ضیایی تحت عنوان لیبرال‌پاستورال‌ها و مصدق منتشر کردیم که نقدی به آرای موسی غنی‌نژاد درباره مصدق بود. آن‌چه در پی می‌آید، پاسخی به آن مقاله است. 

پاسخی به یک نقد تحت عنوان «لیبرال‌پاستورال‌ها و مصدق»

مقاله دوست ارجمند و فرهیخته جناب دکتر ایرج امیر ضیایی تحت عنوان «لیبرال پاستورال­‌ها و مصدق» نمونه بارز تفکر ایدئولوژیک بخشی از روشنفکران ایرانی است و بررسی و تحلیل آن می‌­تواند روشن‌گر ابهام­‌ها و سوءتفاهم­‌های فکری زیانبار حاکم بر بخشی از جامعه ما باشد. پیش از پرداختن به اصل مقاله لازم است منظور خود را از تفکر ایدئولوژیک توضیح دهیم تا از هر گونه ابهام و سوءتفاهم پیش­‌گیری شود. تفکر ایدئولوژیک در مقابل تفکر علمی قرار دارد و نقیض آن است. در تفکر علمی، واقعیت بر اساس نظریه­‌ای منسجم و مبتنی بر اصول روشن و بدیهی یا فرضیاتی مرتبط با موضوع، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می­‌گیرد. البته منظور این نیست که تفکر مبتنی بر هر نظریه علمی حتما و بدون چون و چرا درست است بلکه منظور این است که رویکرد این نوع تفکر به فهم واقعیت به لحاظ عقلانی قابل دفاع است و معمولا به فهم بهتر و حقیقی‌­تری از واقعیت می­‌انجامد. در تفکر ایدئولوژیک آرمان، شعار یا فهم خاصی از واقعیت از پیش مفروض و حقیقی تلقی می­‌شود و هر «احتجاجی» اساسا برای اثبات آن صورت می­‌گیرد. یکی از ویژگی­‌های مهم تفکر ایدئولوژیک نیت­‌خوانی و داوری بر اساس آن است. معمولا در تفکر ایدئولوژیک هر سخنی اگر منطبق با «منافع» گوینده آن باشد آن سخن غلط ارزیابی می­‌شود. در انتقاد از این رویکردِ مارکس و مارکسیست­‌ها بود که شومپیتر قریب به این مضمون را می­‌گفت: این‌که اقتصاددانان بورژوا از منافع طبقاتی بورژوازی دفاع می­‌کنند دلیل بر این نمی­‌شود که سخن آن‌ها غلط باشد. خود نظریه را باید تحلیل و داوری کرد نه علت طرح آن‌را. تقریبا همین مضمون در فرهنگ ایرانی ما هم هست: به «ماقال» باید توجه کرد نه «من قال».

حال می­‌پردازیم به اصل موضوع. نویسنده مقاله خلاصه‌­ای از دیدگاه­‌های منابع «دولت­‌های لیبرال آمریکا و انگلیس» در باره دکتر مصدق را در یک ستون تحت عنوان «ویژگی­‌های مصدق به نقل از گزارش­‌های آمریکا و انگلیس» آورده و در ستون دیگری «ویژگی­‌های مصدق از منظر دکتر غنی‌­نژاد» را خلاصه کرده و آن‌گاه به مقایسه این دو ستون پرداخته است. نتیجه­‌ای که از این مقایسه می­‌گیرد این است که مضامین این دو ستون، به جز «کشفیات جعلی و غیر مستند به شواهد دکتر غنی‌­نژاد» در خصوص «فاشیسم مصدق و بنیان­‌گذاری چماق­‌کشی»، کاملا با هم منطبق است. و در ادامه می­‌فرماید:

چنین تطابقی البته غریب نیست، خط­‌مشی اصلی را بزرگ لیبرال­‌های توطئه­‌گر و متجاوز به ملت‌های ضعیف، تعیین و القاء می­‌کنند، و شاهدیم که نشریات و فضای مجازی، آکنده از تداوم خطوطی است که آمریکا وانگلیس پس از کودتای ۱۳۳۲ رسما پیش گرفته‌­اند و لیبرال پاستورال­‌های ما نیز با هماهنگی و پشتکار، پرونده­‌ای برای مصدق می­‌سازند و ملی کردن را صورت خیر با سیرت شر می‌­نمایانند و با استدلال­‌های مغالطی، سرنگونی مصدق را قانونی می‌­دانند و او را سرچشمه بدبختی­‌های جامعه ایران معرفی می‌­کنند. … در تداوم خط‌مشی اصلی دولت­‌های انگلیس و آمریکا مبنی بر انکار کودتای ۱۳۳۲، دکتر غنی‌­نژاد و هواداران با جدیت در این مسیر تعیین شده می‌­تازند و فضای مجازی و نشریات را با مدعیات خودساخته مصدق ستیز آکنده‌­اند. استاد می­‌گوید مصدق «کار را به جایی رساند که با حرکت نظامی برکنار شد». روشن است که به زعم گوینده، خطاهای مکرر مصدق، برای شاه چاره‌­ای جز توسل به حرکت نظامی به منظور برکناری او نگذاشته بود و این همان موضع رسمی تاکنونی دولت­‌های لیبرال آمریکا و انگلیس بوده است. (ضیایی، لیبرال پاستورال‌­ها و مصدق)

همان­‌گونه که به صراحت از این نقل قول بر می­‌آید از نظر نویسنده مقاله، لیبرال­‌های پاستورال (غنی­‌نژاد  و دوستانش) با جدیت در مسیر ترسیم و تعیین‌شده توسط بزرگ لیبرال­‌های توطئه‌­گر و متجاوز به حقوق ملت­‌های ضعیف (دولت­‌های آمریکا و انگلیس) می‌­تازند. پرسشی که برای من پیش می‌­آید طبیعتا این است که جناب دکتر ضیایی که اطمینان دارم اهل مطالعه و علم، و انسان فرهیخته و شریفی است چرا چنین اتهامات سنگینی را که معنایی جز خیانت و وطن‌­فروشی ندارد به من می‌بندد؟ طرفه این‌که در همان مقاله من کمترین را «استاد دانشور و فاضل و نیک­‌نهاد» توصیف کرده­ است. تنها یک پاسخ یا توضیح برای این رفتار متناقض وجود دارد و آن نگاه از پشت شیشه کبود ایدئولوژی است که دید نویسنده را مخدوش کرده است. البته ممکن است گفته شود قضیه برعکس است و من گرفتار ایدئولوژی‌­زدگی شده­‌ام و نویسنده مقاله صرفا شواهدی را با ذکر منبع کنار هم چیده و داوری هم نکرده و صرفا نشان داده که غنی‌­نژاد همان حرف­‌هایی را می­‌زند که امریکا و انگلیس می­‌گویند. اما مضمون و فحوای مطلب فراتر از این آشکارا می­‌خواهد القاء این شبهه کند که رابطه علّی میان این دو جریان وجود دارد. برگ­‌های درختان در پاییز می­‌ریزد و همان زمان دانش­‌آموزان به مدرسه می­‌روند اما هیچ عاقل و اهل علمی نمی‌گوید رابطه علّی میان این دو واقعیت وجود دارد و در این باره القاء شبهه نمی‌­کند. برفرض همه حرف­‌های من عینا همان است که آمریکا و انگلیس می‌­گویند (فرضی که البته درست نیست)، این انطباق هیچ دلیلی بر وجود رابطه علّی و فراتر از آن غلط بودن حرف من نیست. مدعی باید برای غلط بودن حرف­‌های من دلیل و شاهد بیاورد نه این‌که بگوید چون منطبق با حرف­‌های این و آن است پس غلط است. نویسنده مقاله تنها یک عبارت کوتاه و ناقص از من نقل قول مستقیم کرده و  سپس در یک ستون خلاصه نظرات من را در باره دکتر مصدق به زعم خود آورده است. سوای این‌که دو مورد از این خلاصه کاملا غلط است، بقیه منتزع از بافت و زمینه گفتار است و روشن نمی­‌کند چرا من این حرف­‌ها را زده‌­ام، و طبیعتا القاء این شبهه می­‌کند که من غرض‌­ورزانه در باره دکتر مصدق به داوری نشسته‌­ام. برای روشن شدن این موضوع، متن مورد ارجاع دکتر ضیایی را که گفتگوی من با مجله مهر نامه به تاریخ فروردین ۱۳۹۰ است به پیوست می­‌آورم تا خوانندگان خود داوری کنند.

نویسنده مقاله در واقع کل گفتگوی من با مهرنامه را در یک ستون با ذکر ۹ عنوان در خصوص ویژگی­‌های دکتر مصدق، به صورت کاملا منتزع از متن، خلاصه کرده است. از این­‌رو، لازم می­‌دانم در باره تک تک آن‌ها توضیح دهم. نخست در خصوص «اجنبی­‌ستیزی» دکتر مصدق باید گفت نگاهی به مجموعه سخن­رانی­‌های وی جای شکی در این باره باقی نمی‌­گذارد اما نقل همه آن‌ها مثنوی هفتاد من کاغذ شود. اینجا فقط به نمونه­‌هایی اشاره می‌یشود. دکتر مصدق قبل از نخست وزیر شدن در اسفند ۱۳۲۹ می­‌گوید «منشاء کلیه مصائب این ملت رنج دیده فقط شرکت نفت است.» (روزنامه ۳ اسفند ۱۳۲۹، به نقل از  رمضانی، ص.۵۲۲) و بعد از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و در مقام نخست وزیر در سخن­رانی ۲۰ تیر ۱۳۳۰ در مجلس می­‌گوید «امروز دیگر برای مردم و مجلس ایران مبالغه و اغراق نیست و شاید در شمار واقعیات و بدیهیات باشد اگر گفته شود که شرکت سابق نفت سلسله جنبان و علت‌العلل همه بدبختی­‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی این کشور بوده است و یقین است که اگر دست این شرکت را کوتاه کنیم هیچ فرد و  دولتی یارای آن نخواهد داشت که جریان امور را به همان صورت سابق نگاه دارد.» (مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص ۵۴۹)

در اواخر تیرماه ۱۳۳۰ (ژوئیه ۱۹۵۱) آورل هریمن نماینده ویژه هری ترومن رئیس جمهور امریکا برای میانجی‌گری میان ایران و انگلیس در خصوص مساله نفت به تهران سفر می‌­کند. دکتر مصدق در حالی که در اتاق خود در تختخواب است او را می‌­پذیرد. وقتی هریمن وارد اتاق می­‌شود او با هیجان علیه بریتانیا سخنرانی می­‌کند «شما نمی‌دانید آن‌ها چقدر موذی هستند، نمی­‌دانید چقدر بد جنس­‌اند. به هرچه دست بزنند کثیف و آلوده می­‌شود». هریمن در پاسخ می‌­گوید خود او طی دو جنگ جهانی در کنار انگلیسی­‌ها جنگیده و معتقد است آن‌ها جنبه­‌های خوبی هم دارند. در این جلسه دکتر مصدق در یک مورد می­‌گوید، «همیشه گرفتاری­‌های ایران را بیگانگان ایجاد کرده‌­اند. همه چیز با آن یونانی آغاز شد، مقصودم اسکندر است.» (ورنون والترز، ماموریت­‌های بی سرو صدا، صص. ۲۴۱-۲۶۳، به نقل از ویلیام شوکراس، آخرین ماموریت شاه، نشر البرز، ۱۳۶۹، ص. ۷۰)

مورد دوم از ویژگی­‌های دکتر مصدق که منتقد محترم از قول من آورده «پوپولیسم -عوام گرایی و عوام فریبی» است. البته لازم است تاکید کنم که من در سراسر گفتگوی خود هیچ‌گاه از صفت عوام فریبی استفاده نکرده‌­ام. اما در باره پوپولیسم، من در گفتگو با مهرنامه این اصطلاح را تعریف کرده و چگونگی انطباق رفتار دکتر مصدق را با آن خاطر نشان کرده‌­ام که نویسنده مقاله ندیده یا دیده و به روی خود نیاورده است. اینجا ناگزیرم با تکرار آن، توضیحات بیشتری بدهم «پوپولیسم به جریانی گفته می­‌شود که مدعی است بدون هیچ واسطه حزبی یا نهادی نماینده مستقیم مردم است و لذا خود را ملزم به پاسخ‌گویی به هیچ نهاد سیاسی نمی‌­داند. سیاست­‌ورزی آقای مصدق دقیقا از این سنخ بود» (غنی‌نژاد، مهرنامه شماره ۱۰، فروردین ۱۳۹۲) دکتر مصدق در کتاب خاطرات و تالمات خود در باره وضعیت دولت خود در تابستان ۱۳۳۲ و موضوع رفراندم می‌­نویسد:

جبهه ملی حزبی نبود و در مجلس اکثریت نداشت تا بتواند دولت را حفظ کند. جبهه ملی اقلیتی بود که افکار عمومی پشتیبان آن شده بود و این پشتیبانی جهتی نداشت جز الهامی که جبهه از افکار عموم می‌­گرفت. دولت این جانب که روی افکار جامعه تشکیل شده بود می‌­بایست از افکار عمومی تبعیت کند، هم‌چنان‌که کرد و تا سقوط نکرده بود از حمایت مردم برخوردار بود و مردم چه کار بیش از آنکه کردند می­‌توانستند بکنند. قدرت و توانایی هر کس همان یک رای بود که موقع رفراندم به دولت داده بود. (مصدق، خاطرات و تالمات، صص. ۲۵۲-۲۵۳)

نکته جالب این‌جاست که دکتر مصدق از مجلسی انتقاد می­‌کند (مجلس هفدهم) که انتخابات آن‌را دولت خود وی برگزار کرده بود و در آغاز کار، به ویژه پس از معلوم شدن نتیجه انتخابات در تهران کاملا از آن دفاع می‌­کرد. اما علت برگزاری رفراندم همان‌طور که از سطور فوق برمی‌­آید این بود که دکتر مصدق نگران استیضاح همین مجلس و برکناری‌­اش از قدرت بود و او می­‌خواست پیش­‌دستی کند و مجلس را با رفراندم منحل کند، روشی که ابتکار خود وی و برخلاف قانون اساسی مشروطه بود. در رویکرد پوپولیستی، مردم آن‌هایی هستند که با سیاستمدار پوپولیست هم‌نظرند. دکتر مصدق در خصوص انتخابات مجلس هفدهم در سایر نقاط (غیر از تهران) می­‌نویسد:

ولی در انتخابات سایر نقاط که من تصور می­‌نمودم ۸۰ درصد از وکلا نمایندگان مردم باشند وقتی که مجلس افتتاح گردید و دولت بیش از یک اکثریت ضعیف موافق نداشت معلوم شد که نمایندگان مردم از ۸۰ درصد کم­ترند و بعضی از نمایندگان هم که در طهران ملت انتخاب کرده بود برخلاف نظر مردم عمل نمودند و این کار برخلاف انتظار نبود، چون به صرف عدم دخالت دولت در انتخابات نه عمال بیگانه می‌­گذاشتند مردم نمایندگان خود را انتخاب کنند، نه مردم می­‌توانستند اشخاص با عقیده و ایمان را بشناسند و آن‌ها را انتخاب نمایند. (مصدق، خاطرات، ص. ۲۵۸)

این سخن مصداق روشن پوپولیسم است که پیش­تر به آن اشاره شد، سیاست­مدار پوپولیست تا آنجا رای مردم را قبول دارد که مطابق رای خود او باشد؛ و در صورت لزوم می­‌رود میان جمعیت طرفداران خود و می­‌گوید «مجلس آنجاست که مردم هستند».

و اما در خصوص «بی‌­اعتقادی به قانون» باید گفت اصولا پوپولیست­‌ها قانون را به رای خود تفسیر می­‌کنند و برای قانون­‌شکنی­‌شان «مصلحت مردم» را بهانه می‌­آورند. دکتر مصدق در همه مجالسی که نماینده بود از دادن اختیارات قانون‌گذاری مجلس به قوه مجریه به شدت انتقاد می‌­کرد اما زمانی که خود در مقام اجرایی قرار می­‌گرفت اصرار بر گرفتن همین اختیارات داشت. دکتر مصدق در مخالفت با درخواست تمدید اختیارات داور برای انجام اصلاحات در دادگستری، در جلسه ۱۸ خرداد ۱۳۰۶ در مجلس شورای ملی می­‌گوید:

بالاخره عقیده داشتم که مجلس شورای ملی نمی‌­تواند به دولت اجازه قانون‌گذاری بدهد. چرا؟ برای اینکه مثل این است که یک کسی اجازه اجتهاد خودش را به کس دیگری بدهد. اجتهاد غیرقابل انتقال است و ما هم وکیل در توکیل نیستیم که به دولت بگوییم برو قانون وضع کن. (مکی، ص. ۳۰۰)

دکتر مصدق در جلسات ۲۵ خرداد ۱۳۰۶  با تکرار همین موضع تاکید می­‌کند که «این حق به موجب اصل ۲۷ قانون اساسی از وظایف مجلس شورای ملی است و هیچ مجلسی نمی‌­تواند این حق را به دولت واگذار کند.» (مکی، صص.۳۱۱-۳۱۲) اما جالب است بدانیم دکتر مصدق پس از کودتای ۱۲۹۹ قبول وزارت مالیه را در کابینه قوام السلطنه، مقارن مجلس چهارم، منوط به گرفتن اختیارات قانونی از مجلس کرده بود. به رغم مخالفت اقلیت مجلس چهارم که می­‌گفتند «موکلین حق توکیل به آن‌ها نداده­‌اند و دادن اختیارات به وزیر برخلاف قانون اساسی است»، سرانجام با پافشاری دکتر مصدق لایحه اختیارات در ۲۰ آبان ۱۳۰۰ به تصویب نهایی می­‌رسد و دکتر مصدق وزیر مالیه برمبنای اختیارات حاصله شروع به کار می­‌کند. (عاقلی، میرزا احمد خان قوام‌السلطنه، به نقل از متینی، ص.۱۰۵)

این رفتار متناقض را چگونه می‌­توان توضیح داد؟ دکتر مصدق در کتاب «خاطرات و تالمات» توضیحی در این خصوص ارائه می­‌دهد که البته مربوط به زمان نخست وزیریش در سال ۱۳۳۱ و درخواست اختیارات از مجلس هفدهم است:

دادن اختیارات در مواقع عادی آن هم به اشخاصی که از آن در نفع بیگانگان استفاده کنند چون مخالف مصلحت است مخالف قانون اساسی هم هست. ولی در مواقع جنگ و غیر عادی دادن اختیارات موافق روح قانون اساسی است چون‌که قانون اساسی برای مملکت است نه مملکت برای قانون اساسی. شرب شراب در شرع اسلام به نص صریح قرآن حرام است ولی اگر طبیب آن‌را برای سلامت مریض تجویز نمود حرمت از آن برداشته می‌­شود. وقتی سلامت یک مریض ایجاب می‌کند که بر خلاف نص صریح شرب خمر کند آیا اعطای اختیارات که در هیچ کجای قانون اساسی تحریم نشده آن هم برای سلامت یک ملت مخالف قانون اساسی است؟ «الضرورات تبیح المحظورات». مخالفت با اختیارات به این عنوان که مخالف با قانون اساسی است کلمه حقی بود که می­‌خواستند از آن در راه باطل سوء استفاده کنند. (مصدق، ص.۲۵۱)

اگر سیاست­‌مردی عامی برای همراه کردن عوام با خود چنین حرفی بزند بر او حرجی نیست اما وقتی کسی مانند محمد مصدق که دکتری حقوق از سوئیس دارد چنین سخنی می‌­گوید معنایی جز این ندارد که او معتقد به قانون نیست و مصلحت را بر حکومت قانون برتری می‌دهد، مصلحتی که معیار تشخیص آن خودش است. دکتر مصدق در زمان نوشتن خاطرات، ظاهرا سخنان خود در گذشته را فراموش کرده بود به ویژه موردی که در مخالفت با درخواست اختیارات از سوی دولت رزم‌­آرا گفته بود «نمایندگان مجلس وکیل در توکیل نیستند و نمی­‌توانند اختیارات قانون‌گذاری خود را به دولت اگرچه آن دولت مورد اعتماد جامعه باشد تفویض کنند.» (موحد، خواب آشفته نفت، به نقل از متینی، ص.۲۱۴) این رویکرد دوگانه و متناقض نشانه عدم پای‌بندی به اصول معین و احترام به قانون است.

در خصوص «عدم اعتماد به نفس سیاسی»، من در گفتگوی مهرنامه به این نکته تاکید کرده‌­ام که از نظر دکتر مصدق و جبهه ملی، استقلال سیاسی ایران مستلزم بیرون کردن انگلیسی­‌ها از کشور و خلع ید از شرکت نفت است و سپس این پرسش را مطرح کردم که «آیا این استدلال ریشه در عدم اعتماد به نفس سیاسی ندارد؟» و جلوتر گفته بودم «دولتی اگر به خاطر ترس از اینکه سفارت یک کشور خارجی چند سیاستمدار را بخرد رابطه دیپلماتیک خود را قطع کند، به نظر من از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیست.»

اکنون هم همین اعتقاد را دارم. در واقع، دکتر مصدق و جبهه ملی طرفدار وی بارها تاکید کرده بودند که هدف از ملی کردن نفت دو چیز است، یکی استقلال سیاسی ایران و دیگری پایان دادن به غارت منابع نفتی کشور. تحقق بخشیدن به این دو هدف به هیچ وجه مستلزم قطع رابطه سیاسی با دولت انگلستان و بیرون کردن دیپلمات­‌ها و کارشناسان نفتی نبود. در این که هر دولت خارجی از جمله انگلستان برای رسیدن به اهداف خود، بسته به مورد، در صورت لزوم علیه منافع هر کشور دیگری از جمله ایران ممکن است توطئه کند جای هیچ تردیدی نیست، اما قطع رابطه سیاسی به جهت ترس از چنین توطئه‌­ای نشانه عدم اعتماد به نفس است. نسبت دادن همه مشکلات از کوچک و بزرگ گرفته تا اقتصادی و سیاسی به بیگانگان و توطئه­‌های آن‌ها، و قلمداد کردن همه منتقدان و مخالفان سیاسی به عنوان مزدوران دولت‌­های بیگانه چیزی جز فقدان اعتماد به نفس و فرافکنی مشکلات نیست.

در باره شیفتگی دکتر مصدق به «وجیه‌­المله» شدن بسیاری از معاصران وی سخن گفته‌­اند، ما اینجا فقط به آن‌هایی اشاره خواهیم کرد که یا از طرف‌داران مصدق بوده‌­اند و یا کسانی که شائبه دشمنی با دکتر مصدق در باره آن‌ها وجود ندارد. محمدعلی همایون کاتوزیان که در ارادت او به دکتر مصدق نمی‌­توان تردید کرد، در خصوص پیشنهاد بانک جهانی به ایران برای حل مساله نفت می­‌نویسد:

مصدق از سوی برخی همکاران به خصوص کاظم حسیبی زیر فشار بود. حسیبی می­‌گفت اگر بانک جهانی به عنوان کارگزار دولت ایران عمل کند، جبهه مخالف دولت و به خصوص حزب توده، مدعی می­‌شوند که دولت به موجب قرارداد با صحنه سازی، منافع ملی را یک‌جا فروخته است. مصدق زیر بار این فشار تسلیم شد. (کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، ص. ۲۶۶)

معنای سخن کاتوزیان این است که دکتر مصدق قبول داشت که پیشنهاد بانک جهانی خوب است اما از ترس اینکه قبول این پیشنهاد ممکن است بهانه‌ای به دست مخالفان دهد که او را سازش‌کار و وطن فروش جلوه دهند و در نتیجه وجیه­‌المله بودن وی لطمه ببیند از پذیرفتن آن اجتناب کرد.

دکتر محمدعلی موحد که در مطالعات گسترده خود در باره جریان ملی شدن نفت، در همدلی با دکتر مصدق و ستایش از وی چیزی کم نمی­‌گذارد، در جزوه «گفته­‌ها و ناگفته­‌ها» که در واقع تعلیقه‌­ای است بر کتاب مهم‌اش «خواب آشفته نفت» است، می­‌نویسد:

آخرین فرصتی که برای مصدق دست داد وقتی بود که پیشنهاد تجدید نظر شده چرچیل-ایزنهاور به او تسلیم شد. مضمون این پیشنهاد از مدت­‌ها پیش با او در میان گذاشته شده بود و او زیر و بم آن‌را می­‌دانست. خطری را هم که در قفای آن کمین کرده بود می‌­توانست حدس بزند. گمان می­‌رود اگر روزی اسناد و مدارکِ دولتی ایران در دسترس قرار گیرد ثابت خواهد شد الهیار صالح هشدار لازم را در این باره به او داده بود. وانگهی مصدق خود آن­قدر فراست و کیاست داشت که بتواند وقوع طوفان را پیش‌­بینی کند. او با رد این پیشنهاد آخرین فرصت را از دست گذاشت و خانه نئین خود را به پای­کوب پیل مست داد. مصدق می­‌نویسد، «چنانچه با صلاحیت دیوان موافقت می­‌شد و دیوان هم ما را فقط به پرداخت حداقل غرامت محکوم می­‌کرد آن وقت معلوم می‌­شد که عمال بیگانه چطور وصله خیانت به دامن امضاء کنندگان قرارداد بزنند و آن‌ها را تا ابد دچار طعن و لعن کنند.»

حق با مصدق است. قبول پیشنهاد تجدید نظر شده مشترک بریتانیا و آمریکا البته مستلزم موافقت با صلاحیت دیوان دادگستری بین­‌المللی برای رسیدگی به اصل غرامت بود و دیوان اگر هم ما را فقط به حداقل غرامت محکوم می­‌کرد مخالفان مصدق از پای نمی­‌نشستند و وصله خیانت به دامن او می‌­زدند و او را بد نام می­‌کردند. این درست است اما ایران کمتر زیان می­‌دید. رد آن پیشنهاد سبب شد که پس از کودتا غرامت بسیار سنگین‌­تر و قرارداد بسیار نامساعدتری بر ایران تحمیل گردد. خسران دموکراسی و لطمه­‌ای که در نتیجه کودتا به فرایند جامعه مدنی ایران وارد آمد از زیان مالی و اقتصادی به مراتب بیشتر بود. پس آنچه را در پایان فصل شانزدهم خواب آشفته نفت نوشته بودیم بار دیگر یادآور می‌شویم.

در صورت قبول این پیشنهاد البته تصمیم در باره غرامت به داوری محول می­‌شد اما با حال و هوای آن ایام که اچسن خود غرامتی کمتر از پانصد میلیون دلار را عادلانه می­‌دانست گمان می­‌رود دیوان لاهه حکمی که می­داد در هر صورت کمتر از غرامتی بود که بالاخره ایران را ناگزیر به تحمل آن کردند. دکتر مصدق می­‌توانست پیشنهاد مشترک بریتانیا-امریکا را، با توضیحاتی که در پیرامون آن داده شده بود، به عنوان مبنای توافق بپذیرد و کشور را از بلیاتی که پیامد ردّ آن بود مصون نگاه دارد. (موحد، گفته‌­ها و ناگفته‌­ها، صص. ۵۲ -۵۶)

دقت در توضیحات دکتر موحد، گرچه در زرورق گویش «دیپلماتیک» پیچیده شده که به قبای ذوب‌شدگان در مصدق برنخورد، بسیار روشن‌گر است. به عقیده وی دکتر مصدق از زیر و بم پیشنهاد آخر چرچیل-ایزنهاور و مخاطرات نپذیرفتن آن آگاه بود اما برای اینکه «وصله خیانت» به دامن او نزنند و او را «بدنام» نکنند آن‌را نپذیرفت؛ در صورتی که اگر می‌­پذیرفت «ایران کمتر زیان می‌­دید» و کشور از «بلیاتی که پیامد رد آن بود» مصون می­‌ماند. اگر مضمون سخن دکتر موحد را از زرورق آن بیرون بیاوریم معنایی جز این ندارد که دکتر مصدق منافع ملی ایران را با «خوشنامی» یا «وجیه­‌المله» شدن سودا کرد.

این خود شیفتگی و دغدغه وجیه‌­المله شدن دکتر مصدق از چشم سیاستمداران کهنه کار ایرانی پنهان نمانده بود. در مجلس دوره ششم، دکتر مصدق حملات ناروایی به محمدعلی فروغی (ذکاء­الملک)، سیاستمدار فرهیخته، درست‌کار و ایران‌­دوست وارد می‌­کند. ارزیابی فروغی در باره شخصیت دکتر مصدق چنین است:

…. هرکس برای پیشرفت کار خود، برحسب ذوق و فطرت خویش راهی را اختیار می‌­کند؛ مصدق هم این راه را اختیار کرده است که بی­‌جهت یا با جهت به اشخاص حمله کند و در راه دلسوزی وطن اظهار شجاعت نماید. مختصر، جوان است و جویای نام آمده است. اظهار مسلمانی هم مایه ندارد. در مجلس شورای ملی قرآن از جیب یا شمایل از بغل در می‌­آوریم و زهره همه کس را آب می­‌کنیم. با این تفصیل، کار به کام است و کیست که بتواند در مسلمانی و وطن­‌دوستی مصدق شک کند. (سیاست­نامه ذکاء­الملک، ص.۲۸۹)

اشاره فروغی به اظهار مسلمانی دکتر مصدق مربوط به سخنان وی در مجالس پنجم و ششم است. در جلسه ۲۹ شهریور ۱۳۰۵ دکتر مصدق در مخالفت با کابینه مستوفی­‌الممالک و معرفی وثوق‌­الدوله به سِمَت وزیر عدلیه و فروغی به سِمَت وزیر جنگ، هر دو را متهم به خیانت می‌­کند. آن زمان فروغی در خارج از کشور بود اما وثوق‌­الدوله در مجلس حضور داشت و پاسخ دکتر مصدق را داد. دکتر مصدق ضمن اظهارات طولانی خود در ذم قرارداد ۱۹۱۹ و عاقد آن وثوق‌­الدوله می‌­گوید، این «قرارداد یعنی تسلط دولت مسیحی بر دولت مسلمان و به زبان وط‌ن­‌پرستی اسارت ملت ایران. عقیده ما مسلمین این است که حضرت رسول اکرم و پیغمبر خاتم (ص) پادشاه اسلام است و چون ایران مسلمان است لذا سلطان ایران است …» و بعدتر ادامه می‌دهد،

…. اگر کسی بگوید که چون قانون جزای عرفی رسمیت ندارد و در قانون شرعِ مطاع هم برای کسی که بخواهد بیرق اسلام را از رسول خدا گرفته با بیت­المال مسلمین تسلیم دول غیر مسلمان نموده و یا اسباب چینی و فساد نماید عقابی نیست من به گوینده با کمال پستی و حقارت نظر می­‌کنم و با اینکه از علم فقه اطلاعی ندارم در جواب آیه ۳۷ از سوره شریفه پنجم را می­‌خوانم که می­‌فرماید: «انما جزاءالذین یحاربون الله و رسوله و یعون فی الارض فسادا ان یقتلوا و یصلبوا اوتقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف اوینفوفی الارض ذالک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم.» در صورتی که آقای وثوق مشمول یکی از احکام اربعه نیستند حضرات حجج اسلام، نمایندگان عظام بفرمایند چه حکمی از احکام شامل ایشان می­‌باشد. (مکی، صص. ۱۸۳-۱۸۹)

هم‌چنان‌که مشاهده می‌­شود دکتر مصدق به صراحت درخواست مجازات محارب با خدا و مفسد فی‌­الارض برای وثوق الدوله می­‌کند در حالی‌که در همان مجلس سید حسن مدرس، سیاستمدار و روحانی معروف، در خصوص قرارداد ۱۹۱۹ و اتهامات دکتر مصدق می­‌گوید:

 لکن خدا شاهد است که من یک لفظ توهین­‌آمیز نسبت به موافقین قرارداد نگفتم زیرا این یک اختلاف نظر سیاسی بود. کدام صلاح و صواب بود خدا می­‌داند اما من نمی­دانم. اما من مطابق عقیده خودم مکلف بودم که با کسی که این قرارداد را بست جنگ کنم جنگ هم کردیم و از میدان هم درش کردیم و این برای اجرای عقیده خودم بود زیرا عقیده‌­ام این بود که قرارداد یک عقد فضولی است. … حالا این‌ها یک مسائل سیاسی است که باید محکمه تشکیل داده و رسیدگی کرد ولی من موافقم که اشخاص مطابق عقیده‌­شان رفتار کنند … من خدا می‌­داند از وقتی که وثوق­‌الدوله رفت به فرنگ یک دفعه اسمش را به بدی نبردم. (مکی، صص.۲۰۲-۲۰۴)

دکتر مصدق در مواقعی که «مصلحت» سیاسی ایجاب می­‌کرد از تظاهر به اسلامیت، حتی به شکل سنتی به معنی بد کلمه یعنی سنتی متصلب باکی نداشت. او در جلسه ۶ مهر ۱۳۰۶ در مجلس شورای ملی بر اسلامیت و ایرانی­‌مآبی خود تاکید می‌گذارد و در ذم فرنگی‌مآبی می­‌گوید:

… اگر فرنگی‌مآب باشیم لابدیم که از قوانین فرنگستان بین حبس و قصاص حبس را انتخاب کنیم این انتخاب گذشته از اینکه برخلاف مذهب است صلاح هم نیست زیرا فلسفه مجازات قاتل بنا به قول اکثریت قریب به اتفاق جزائیون عبرت است و در مملکت ما تا قصاص نشود عبرت نمی‌گیرند در این مملکت حبس که سبب عبرت نیست ممکن هم هست بگویند بیچاره از باب معاش خیلی در شدت بود حالا چندی در مبحس بماند شاید یکی بیاید محبس را منحل کند و در نتیجه هرج و مرج او هم فرار نماید. (مکی، ۳۴۴-۳۴۶)

اما از همه جالب­‌تر اینکه «قصد وجیه‌­المله شدن» نزد دکتر مصدق نکته‌­ای نبود که حتی از چشم برخی طرفداران پرو پا قرص و ستایش‌گران وی پنهان بماند. جلال ­آل احمد در ستایش از «زرنگی» سیاسی دکتر مصدق می‌­نویسد:

…. او این لیاقت دیگر را داشت که نگذارد شکستش را پای قلت وسایل و کادر ناکافی و شرایط نامناسب رهبری بنویسند. او به زبردستی یک سیاستمدار کار کشته، شکست خود را بست به ریش کودتایی که به ابتکار تراست بین­‌المللی نفت راه افتاد و دیگر قضایایی که از دسترس عمل یک آدم عادی- گرچه نخست وزیری باشد- خارج است. و به این طریق از مسند نخست وزیری که افتاد، بر مسند دیگری نشست که تا ابد همراه وجدانیات تاریخی مردم بر قرار است. (آل احمد، ۲۰۴)

این ارزیابی آل احمد در باره رفتار سیاسی دکتر مصدق کاملا با روایت احسان نراقی از قول دکتر صدیقی تطبیق می­کند. احسان نراقی در خصوص واقعه  عصر روز ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ می­نویسد:

دکتر صدیقی تعریف می­‌کرد وقتی خانه دکتر مصدق را غارت می­‌کردند، وی به اتفاق دکتر مصدق و دکتر شایگان می­‌روند از دیوار بالای روی پشت بام همسایه در گوشه­‌ای می­‌نشینند. دکتر شایگان می­‌گوید: «بد شد». مصدق یک مرتبه از جا می‌پرد و می‌­گوید «چی بد شد؟ بایستیم این اراذل و اوباش ما را در مجلس ساقط کنند. در حالیکه حالا دو ابر قدرت ما را ساقط کردند. خیلی هم خوب شد. چی چی بد شد». (نراقی، به نقل از متینی، ص. ۳۷۵)

با تمام آن‌چه گفته شد باید تاکید کنیم که جاه‌­طلبی سیاسی به خودی خود امر مذمومی نیست به شرط اینکه در خدمت منافع عامه یا منافع ملی باشد نه اینکه منافع ملی را با فرافکنی مسئولیت سیاسی و بستن شکست ناشی از سیاست­‌های غلط به ریش دیگران، قربانی وجیه‌المله شدن خود کند.

و اما موضوع ناسیونال سوسیالیست نامیدن برخی جریان­‌های سیاسی مصدقی هم حکایت جالبی است. جریان­‌ها و کسانی مانند خلیل ملکی، نیروی سومی­‌ها و حزب ایرانی­‌ها با افتخار خود را ناسیونالیست و در عین حال سوسیالیست معرفی می­‌کنند و وقتی کسی آن‌ها را ناسیونال سوسیالیست خطاب می‌­کند بر می‌­آشوبند که آقا توهین نکن ما فاشیست نیستیم. من هیچ­گاه نسبت فاشیسم به این جریان­‌ها نداده‌­ام فقط یادآوری کرده‌­ام که ناسیونالیسم رمانتیک گرایش به سوسیالیسم دارد و ناسیونالیسم توام با سوسیالیسم زمینه را برای فاشیسم آماده می­‌کند. این گزاره‌­ها بیان­‌کننده واقعیت­‌های نظری در علم سیاست و تجربه تلخ تاریخ سیاسی میان دو جنگ جهانی در قرن بیستم است. ایدئولوژی­‌زدگان ذوب در مصدق حاضر نیستند این گزاره نظری روشن را بپذیرند که ناسیونالیسم رمانتیک جمع­‌گرایانه خواه نا خواه میل به سوسیالیسم دارد و ناسیونالیسم همراه با سوسیالیسم می‌شود ناسیونال سوسیالیسم.

بالاخره باید بگویم نویسنده مقاله در نهایت سهل­‌انگاری و شاید بی‌انصافی من را متهم کرده که مصدق را بنیان­‌گذار چماق‌­کشی معرفی کرده‌­ام. نه در گفتگو با مهرنامه و نه در موارد متعدد دیگری که در باره نهضت ملی بحث کرده‌­ام هیچ­گاه چنین نسبتی به دکتر مصدق نداده‌­ام، آن‌چه گفته‌­ام و تکرار کرده‌­ام این بوده که برخی جریان‌­های طرفدار دکتر مصدق چماق‌­کشی و حمله به تظاهرات گروه­‌های سیاسی مخالف را باب کردند و البته این منحصر به طرفداران مصدق نبود، دیگر گروه‌­های هم چنین روش مذمومی رادرمقابله با مخالفان خود به کار می­‌بردند. اما به عنوان نمونه‌­ای از چماق‌­کشی برخی از طرفداران دکتر مصدق بد نیست ذوب شدگان در مصدق به کتاب «مرداد خاموش» نوشته مسعود کوهستانی نژاد رجوع کنند که در آن نویسنده با اسناد رسمی جریان چماق­‌کشی این­ها برملا کرده است. من تنها به یک مورد اشاره می‌­کنم. چهل روز بعد از تظاهرات ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در هنگام برگزاری مراسم چهلم شهدای آن تظاهرات، «بسیاری از طرفداران دولت و کاشانی، ضمن شرکت در مراسم، برای ممانعت از شرکت توده‌­ای­‌ها در آن، اقدامات زیادی انجام دادند. یکی از فعالان مراسم آن روز از همکاری با گروهی از جاهلین ناحیه ده تهران (به سرکردگی محمود مسگر) برای ممانعت از حضور توده‌­ای­‌ها در مراسم مزبور یاد می‌­کند. همچنان او به یاد آورد که جاهلین مزبور با دو کامیون خودشان را به مکان مراسم رسانده بودند.» (کوهستانی­‌نژاد، ص.۲۱)

این فعال که اینجا از او یاد شده کسی نیست جز داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران از احزاب طرفدار دکتر مصدق، که این اظهارات را در جریان بازجویی خود در دی­ماه ۱۳۳۲ بیان می­‌کند. نامبرده در بخش دیگری در پاسخ به پرسش بازجو که می­‌پرسد، «پس شما معتقد هستید که اداره امور کشور بدون وجود پارلمان و با رهبری یک شخص انجام یابد؟» می­‌گوید، «من معتقد به اصول دموکراسی و انتخابات ادواری نیستم. شایسته‌­ترین مرد هر ملت بیاید فرمانده حقیقی آن ملت باشد. این عقیده را در لفافه هر تشریفاتی می‌­توان جلوه داد، چنانکه رژیم فوق­‌الذکر در زمان حکومت ناسیونال سوسیالیست­‌ها در آلمان با وجود رایشتاک برقرار بود. همچنین در ایتالیا با وجود آنکه موسولینی رهبر ملت بوده، شورای عالی و مقام سلطنت وجود داشت و این تشریفات نمی­‌توانست با رژیم ملی متباین باشد.» (کوهستانی­‌نژاد، ص.۵۲۹)

زنده یاد داریوش فروهر که فعال سیاسی درست‌کار، پاک‌­طینت و شجاعی بود در جریان این بازجویی با شهامت تمام از مواضع سیاسی خود دفاع می‌کند لذا نباید گمان کرد که این اظهارات تحت «فشار» بیان شده است. البته جریان­‌های سیاسی پان‌­ایرانیست دیگری هم غیر از حزب ملت ایران بودند که به شدت از دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت حمایت می‌­کردند و کم و بیش همین دیدگاه‌­های سیاسی را داشتند یعنی بدون رو در بایستی با حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان و فاشیسم ایتالیا همدلی نشان می‌­دادند. تردیدی نیست که این گرایش­‌های سیاسی افراطی و رفتارهای ناشایست چماق‌­کشی را نمی‌­توان به دکتر مصدق نسبت داد اما در عین حال بی‌تفاوتی و بی‌اعتنایی وی نسبت رفتارهای ناشایست طرفدارانش هم قابل قبول نیست. هم‌چنان‌که سکوت وی در باره ترور رزم‌آرا، نخست وزیر قانونی کشور و تبریک گفتن برخی رهبران جبهه ملی جای انتقاد بسیار دارد به ویژه این‌که او قبلا در مجلس (۸ تیر ۱۳۲۹) رزم­آرا را علنا تهدید به قتل کرده بود. طبیعی بود که طرفداران وی این سکوت را علامت رضا تلقی می‌­کردند.

جناب دکتر ضیایی ناصحانه به لیبرال پاستورال‌­ها توصیه می‌­کند، «دست از توجیه حقانیت [کذا] توطئه‌­گران سیا و ­MI6 و شاه و اوباش جیره بگیر بردارند و در برابر واقعیات تاریخی سر تسلیم فرود آرند»، اما هیچ‌گاه از خود نمی­‌پرسد که این لیبرال پاستورال­‌ها از جمله من (غنی­‌نژاد) سراپا تقصیر چرا باید توجیه کننده «حقانیت توطئه­‌گران» باشند؟ من هیچ‌گاه توطئه چینی دولت­‌ها انگلیس و آمریکا را علیه دولت دکتر مصدق نه نفی کرده‌­ام و نه تایید؛ مضافا این‌که برنقش مخرب آن بر شکل­‌گیری ذهنیت ضد غربی در ایران تاکید ورزیده‌­ام.  در کتاب «اقتصاد و دولت در ایران» به روشنی نظرم را در باره برکناری دولت دکتر مصدق نوشته‌­ام «سقوط دولت دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با دسیسه چینی دولت­‌های انگلیس و آمریکا رقم خورد به طور تراژیکی بر بیگانه‌ستیزی نهضت ملی مهر تایید زد و آن‌را به یکی از مهم­ترین ویژگی­‌های ذهنیت سیاسی ایرانیان از آن تاریخ به بعد تبدیل کرد.» (غنی­‌نژاد، اقتصاد و دولت در ایران، ص. ۲۱۷)

با این توصیف، من هم خاضعانه از جناب دکتر ضیایی تقاضا دارم نوشته­‌های کسی را که نقد می­‌کند به درستی مطالعه کند و از روش مچ­‌گیری بپرهیزد. آن‌چه در اواخر مرداد ماه ۱۳۳۲ اتفاق افتاد کودتا نبود بلکه برکناری «قانونی» نخست وزیر توسط شاه مطابق سنت مشروطه بود و این واقعیتی است که خود مصدق هم از آن آگاه بود و در برابر هشدار برخی از یاران وفادارش مانند دکتر صدیقی، دکتر سنجابی و خلیل ملکی که می­‌گفتند اگر مجلس را با رفراندوم منحل کنید شاه می‌­تواند شما را عزل کند پاسخ می‌­داد او جرات این کار را ندارد. اما در این‌که دولت­‌های انگلیس و آمریکا در این امر دخالت داشتند و شاه را تحت فشار قرار دادند که حکم عزل مصدق را امضاء کند تردیدی نیست، اما آنچه اتفاق افتاد معنایش مداخله در امور داخلی کشور هست ولی قطعا کودتا نیست. موضع غربی­‌ها در رابطه با دکتر مصدق از همان ابتدا پیچیده و متناقض بود. همان‌طور که از نوشته دکتر ضیایی هم  بر می‌­آید موضع رسمی آن‌ها در باره سقوط دولت دکتر مصدق همانند رژیم شاه این بود که آن‌را نتیجه قیام مردمی جلوه دهند. اما واقعیت این است که به دنبال رد همه پیشنهادات غربی­‌ها از سوی دکتر مصدق آن‌ها به این نتیجه رسیده بودند که به هر وسیله ممکن باید دولت وی را از میان برداشت. البته انگلیسی‌ها بدبین‌­تر از آمریکایی­‌ها بودند و زودتر به این فکر افتاده بودند و آمریکایی‌­ها پس از رد آخرین پیشنهاد مشترک آیزنهاور-چرچیل به چنین تصمیمی رسیدند. در هر صورت، آن‌ها در جهت منافع و اهداف خود عمل کردند و انتظار این‌که به نفع ایرانیان یا «انسانیت» به هر معنایی عمل کنند بیهوده و ساده‌­لوحانه است. هر آنچه آن‌ها در باره خلقیات دکتر مصدق گفته‌­اند اهمیتی ندارد و بحث در باره آن بی­‌فایده است چراکه بر حسب مورد گفته‌هایشان تغییر می‌کرد و اساسا مسئولان هیچ کشوری را نمی­‌رسد که در خصوص مسئول کشور دیگری داوری کند. آنچه مهم است منافع ملی هر کشور است که تامین آن بر عهده مسئولان سیاسی آن کشور است. انتقادی که به دکتر مصدق وارد است این است که او به درستی از عهده این کار برنیامد یا بدتر از آن شهرت سیاسی و وجیه­‌المله شدن را بر آن ترجیح داد. همان­‌گونه که دکتر موحد به درستی گفته خسران دموکراسی و لطمه‌­ای که به فرایند جامعه مدنی ایران در نتیجه «کودتا» وارد آمد بسیار بیش‌تر از زیان اقتصادی بود و دکتر مصدق می­‌توانست از آن جلوگیری کند. او حتی پس از دریافت فرمان عزل خود می­‌توانست با پذیرش آن خود را در صحنه سیاسی ایران حفظ کند و با تکیه بر پشتیبانی اقشار گسترده طرفداران خود که اغلب تحصیلکرده‌­ها و طبقه متوسط بودند یک گروه قوی مخالف (اپوزیسیون) به وجود آورد و مانع حرکت ایران به سوی دیکتاتوری شاه شود.

دکتر مصدق سنت سیاسی مخربی را به ارث گذاشت که درآن پوپولیسم بر سیاست­ورزی عقلانی سایه می­افکند و منافع ملی قربانی رجز خوانی علیه سلطه حقیقی یا خیالی بیگانگان می­‌شود. زمان آن فرا رسیده که این میراث شوم که همراه «وجدانیات تاریخی مردم» شده مورد نقد و سنجش عقلانی جدی و فارغ از احساسات قرار گیرد.

منابع:

  • مصدق، دکتر محمد، خاطرات و تالمات، انتشارات علمی، ۱۳۹۰
  • مکی، حسین، دکتر محمد مصدق و نطق­‌های تاریخی او، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۴
  • متینی، دکتر جلال، نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق، انتشارات شرکت کتاب، ۱۳۸۸
  • غنی­‌نژاد، موسی، اقتصاد و دولت در ایران، انتشارات دنیای اقتصاد، ۱۳۹۷
  • کوهستانی­‌نژاد طاری، مسعود، مرداد خاموش، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۹
  • فاتح، مصطفی، پنجاه سال نفت ایران، نشر علم، ۱۳۸۴
  • رمضانی، روح الله، گرایش­‌های روشنفکری در عصر مصدق، در «مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی»، جیمز بیل و ویلیام راجر لویس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، نشر نو، ۱۳۶۹
  • شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، نشر البرز، ۱۳۶۹
  • کاتوزیان، همایون، مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تدین، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۱
  • موحد، دکتر محمد علی، گفته­‌ها و ناگفته­‌ها،تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تعلیق‌ه­ای بر کتاب خواب آشفته نفت، نشر کارنامه، ۱۳۷۹
  • سیاستنامه ذکاء­الملک، مقاله‌­ها، نامه‌­ها و سخنرانی­‌های سیاسی محمد علی فروغی، به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایون‌پور، کتاب روشن، ۱۳۸۹
  • آل احمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، جلد دوم، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۷
  • امیرضیایی، ایرج، لیبرال پاستورال­‌ها و مصدق، سایت بومرنگ
  • غنی‌­نژاد، موسی، مصدق را پدر پوپولیسم نفتی می‌­دانم، مهرنامه، شماره ۱۰، فروردین ۱۳۹۰

Website | + posts

اقتصاددان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا