منطق استنتاجی یا تصوف خانقاهی؟ قضاوت با خواننده
چندی پیش یادداشتی از اصلان علی عباسی در کانال تلگرام بومرنگ منتشر شد که مخالفان اندیشه دکتر غنی نژاد را به مخالفت با حق حیات و حق آزادی و مالکیت متهم می کرد. نویسنده، اصول اندیشه دکتر غنی نژاد را باور به این حقوق اساسی دانسته و چنین استنتاج می کند که مخالفت با اندیشه موسی غنی نژاد به معنای مخالفت با این حقوق اساسی است. اما ایرج امیرضیایی در یادداشتی که برای سایت بومرنگ ارسال کرده است، اصلان علی عباسی را دجار مغالطه می داند و حلقه بومرنگ را گرفتار تفکر گروهی. هر دو یادداشت را اینجا آورده ایم و قضاوت را به خوانندگان محترم می سپاریم. شما چطور فکر می کنید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
تفکر و خواستهی مخالفان اندیشه موسی غنینژاد به چه وضعیتی منتهی میشود؟
ابتدا ببینیم اندیشه دکتر غنینژاد بر چه مفاهیمی تأکید دارد، موسی غنینژاد میگوید هر انسانی، حقوق بنیادین و اساسی دارد که شامل حق حیات، حق مالکیت، حق آزادی و حق مبادله داوطلبانه در بازار (مفهوم بازار آزاد) است. حق مالکیت عبارت از حق مالکیت بر نفس و حق مالکیت بر اموال و داراییها است. این حقوق اساسی انسانها در جامعه باید در سایه حاکمیت قانون حفاظت شود. نقض هر یک از این حقوق اساسی به نقض سایر حقوق میانجامد و انسان با از دست دادن حق انتخاب و آزادی و اراده ناچار خواهد بود به بندگی و بردگی اغیار تن بدهد. ایشان در آثار خود، حتی با تأکید بر فرهنگ و سنت ایرانی و فقه اسلام، نشان میدهد که حق حیات و حق مالکیت ریشه در تاریخ، فرهنگ و سنت ایرانیان دارد.
معنا و مفهوم مخالفت با این ایده چیست؟
مخالفت با اندیشهی آزادیخواهانهی دکتر غنینژاد معنایی جز مخالفت با حق حیات، حق مالکیت و حق آزادی (و بازار آزاد) ندارد. یعنی مخالفان این ایده و اندیشه به خصوص مارکسیستها و چپها و کسانیکه با اسم رمز حمله به نئولیبرالیسم با ایشان ضدیت و مخالفت میورزند، در عمل با این انتقادها اعلام میکنند که حق حیات، حق مالکیت و آزادی نمیخواهند. این نتیجه به سادگی از طریق استنتاجات منطقی حاصل میشود و کاملاً قابل درک است. به عنوان مثال ضدیت با حق مالکیت به معنای ضدیت با مالکیت بر نفس و اموال است. هر فرد انسانی که با مالکیت بر نفس و اموال خود ضدیت و مخالفت کند آماده است که جان و مال خود را ببخشد و با از دست دادن آزادی به بندگی و بردگی اغیار تن بدهد. در این صورت کاملاً و خودخواسته از فقر، گرسنگی و مرگ استقبال میکند و حیاتش، برای خودش هیچ ارزشی ندارد و حاضر نیست از حقوق اساسی خود دفاع کند. لذا بردگی یا مرگ این فرد حتمی و غیر قابل اجتناب است.
توجه کنید، نخواستن این سه حق اساسی، تعبیر سادهی دیگری دارد. در فرهنگ ایرانی، نخواستن این حقوق معادل با دفاع نکردن از جان و مال و خانواده است. آیا یک ایرانی میتواند به جان و مال و خانواده خود اهمیت ندهد و نسبت به آن بیاعتنا باشد؟
این موضوع حتی در فرهنگ اصیل بسیاری از کشورهای غربی و شرقی هم اهمیت دارد. ایرانیها نیز در فرهنگ ریشهدار و تاریخی خود به جان و مال و خانواده بسیار اهمیت میدهند و بنابراین باید از افکار و اندیشههای ضد حقوق اساسی و ضد بازار آزاد دوری کنند.
نتیجهگیری:
به این ترتیب باید به مخالفان ایده و اندیشه موسی غنینژاد، هشدار داد که به آنچه میگویند بیش از پیش توجه نمایند و از شعارهای توخالی و بریده از واقعیت دوری کنند که این رویاها و ایدئولوژیها، به برپایی بهشت بر روی زمین منجر نمیشود بلکه جهنمی ساخته میشود که خود نیز در آن خواهند سوخت. فجایع، قحطیها، گرسنگیها و کشتارها و جنایات واقع شده در اتحاد شوروی، چین، کامبوج، رومانی و تعدادی دیگر از کشورهای سوسیالیستی در قرن بیستم، جهنمی بود که با ایدههای مارکسیستی و مخالفت با حق مالکیت و آزادی فردی بر پا شد و باید به عنوان عبرت پیش روی چشمان ما و همهی «مخالفان نئولیبرالیسم» و مخالفان بازار آزاد قرار داشته باشد.
تصوف خانقاهی مرید و مرادی با پوشش نئولیبرالیسم پاستورال
«اعرابی ای، دجال را پیش آید، او را گوید به من ایمان آر. وی گوید نیارم. گردن او را بزند، در ساعت زنده گردد. دیگر بار او را گوید: بگرو به من. گوید: نگروم وگر مرا هزار بار بکشی.»[۱]
نویسنده محترم اصلان علی عباسی در پایگاه «بومرنگ» در دفاع از اندیشه موسی غنینژاد از وی نقل میکند که «هر انسانی حقوق بنیادین و اساسی دارد که شامل حق حیات، حق مالکیت، حق آزادی و حق مبادله داوطلبانه در بازار است. حق مالکیت عبارت از حق مالکیت بر نفس و حق مالکیت به اموال و داراییها است… نقض هریک از این حقوق اساسی به نقض سایر حقوق میانجامد و انسان با از دست دادن حق انتخاب و آزادی و اراده ناچار خواهد بود به بندگی و بردگی اغیار تن بدهد.»
در تعریف لیبرالیسم گفتهاند: «نظامی است که اساساش محدود کردن قدرت با حاکمیت قانون و حد و مرزهای قانون اساسی است، حد و مرزهایی که قدرت مجریان را محدود میکند، این نظام بر یک سری پیش فرضهای فلسفی بنا شده است. عنصری از جهانشمولی در آن هست چون لیبرالها معتقدند همه انسانها مجموعه حقوق یکسانی دارند و حاکمیتها باید از این حقوق محافظت کنند.»[۲]
حقوق انسانی یا همان حقوق بشر ـ که منظور جناب علی عباسی هم هست ـ افزون بر حق حیات و مالکیت، مشتمل بر حق انتخاب، آزادی عقیده و بیان، و برابری قانونی هم هست.[۳]
جناب علی عباسی میگوید مخالفت با اندیشه آزادیخواهانه دکتر غنینژاد معنایی جز مخالفت با حق حیات، حق مالکیت و حق آزادی ندارد. یعنی مخالفان … به خصوص مارکسیستها و چپها و کسانی که با حمله به نئولیبرالیسم با ایشان ضدیت و مخالفت میورزند، در عمل با این انتقادها اعلام میکنند که حق حیات، حق مالکیت و آزادی نمیخواهند.»
تناقض دیدگاه ایشان آشکار است، ابتدا از حق آزادی عقیده و بیان (حقوق بشر)، دفاع میکند و بلافاصله میافزاید که هیچکس حق «انتقاد» از دکتر غنینژاد و نئولیبرالیسم را ندارد.» و اگر کسی جرأت ورزید و از غنینژاد و نئولیبرالیسم انتقاد کرد مستحق «مرگ» خواهد بود. از جناب علی عباسی پرسیدنی است که آیا در قوانین کشورهای لیبرالیستی (آمریکا، اروپا، ژاپن…) جایی را سراغ دارد که «انتقاد» از نئولیبرالیسم را جرم تلقی بکنند؟ در همین مصاحبه فوکو یاما نقدهایی اساسی بر نئولیبرالیسم وارد میکند، ببینیم: «نئولیبرالیسم ایدئولوژیای بود که بازارها را میژرستید و دولت را تا جایی بدنام و روسیاه کرد که بسیاری از نهادهای دولتی تحلیل رفتند و به نوعی جهانی سازی منجر شد که در آن بازدهی اقتصادی گویی غایت زندگی است و از جایی به بعد درآمد مردم را کم کرد. اجازه داد نابرابری در سرار جهان به میزان زیادی افزایش پیدا کند و توانایی دولت برای مهار فعالیتهای شرکتهای بزرگ بهویژه در بخش مالی را تحلیل برد. مسئول مستقیم بحران عظیم مالی سال ۲۰۰۸ نئولیبرالیسم بود زیرا مقررات زدایی از بخش مالی به بانکهای بزرگ اجازه داد ریسکهای نامعقولی را بپذیرند و این به مردم عادی صدمه زد.»[۴] لابد با معیارهای علی عباسی، فرانسیس فوکو یاما هم با «انتقاد» از نئولیبرالیسم، تن به بردگی داده و باید نابود شود!
در ادبیات مدرنیستی، دو نوع جامعه مدرن داریم، «مدرنیسم ملل پیشرفته» که از واقعیتهای مدرن اقتصادی ـ سیاسی جامعه تغذیه میکند. «مدرنیسم عقب ماندگی» که توأم با جیغ و داد است و بر واقعیتهای اقتصادی ـ سیاسی جامعه متکی نیست، بر همین قیاس میتوان گفت نئولیبرالیسم امثال علی عباسی هم از نوع «عقب ماندگی» و «جیغ و دادی» است (همان لیبرال ـ پاستورال).
در ادامه نوشتهشان آورده است که «نخواستن این سه حق اساسی (حق حیات، مالکیت و آزادی) معادل با دفاع نکردن از جان و مال و خانواده است»
باز هم ادعایی است غیرعلمی و غیر واقعی، چنانکه خانواده از هزاران سال پیش، واحد اصلی ارتباط صمیمی زن و مرد را تشکیل میدهد و علاوه بر کارکرد بقای نسل، وظیفه بنیادی اجتماعی کردن کودکان را نیز عهدهدار است، و این نهاد و ساختار، فارغ از نوع حکومتها کارکرد خود را پیش برده است، در هفتاد سال حکومت شوروی، بنیاد خانواده ـ که بیشتر، از نوع خانواده گسترده بود ـ نه تنها تضعیف نشد بلکه ای بسا به علت فشارهای اقتصادی و سیاسی، محکمتر هم شد، نمونههای خانواده گسترده جمهوریهای آسیایی شوروی، گویای این امر است. اما شواهد زیر از کتاب essentials of SOCIOLOGY[۵] نشان میدهد که با پیشرفت نئولیبرالیسم در ایالات متحده (و جوامع غربی با نابرابری درآمدی بالا)، بنیان خانواده رو به سستی نهاده است:
«افت ازدواج»: در سال ۱۹۶۰ زوجهای ازدواج کرده ۷۱ درصد خانوادهها را تشکیل میدادند، اما در سال ۲۰۱۰ تنها ۵۲ درصد خانوادههای آمریکایی، مزدوج بودند. همچنین خانواده هستهای سنتی مرکب از دو بزرگسال و یک یا بیش از یک کودک، از رقم ۴۳ درصد در سال ۱۹۵۰ به یک پنجم کل خانوادهها در سال ۲۰۱۰ سقوط کرد.
«… در سال ۲۰۱۰ نرخ فقر در خانوادههای مزدوج آمریکایی ۸درصد بوده، اما همین نرخ در بین خانوادههای زن ـ سرپرست، به پنج برابر میرسید (۷/۴۰درصد). احتمال فقر خانوادههای زن ـ سرپرست در بسیاری از کشورهای پیشرفته به علت برنامههای سخاوتمندانه رفاه اجتماعی، بسیار کمتر است.» اما همچنانکه اشاره شد سیاست نئولیبرال در آمریکا و انگلیس و … مبتنی بر سیاستهای نابرابری شدید درآمدی و بعضاً کاهش هرچه بیشتر هزینههای رفاهی است که همین امر موجب تحمیل فقر و بیماری و خشونت و جنایت بر خانوارهای کم درآمد شده است.
«در کل جمعیتها، میزانهای بیماریهای روان، در نابرابرترین جوامع، در مقایسه با جوامعی که کمترین نابرابری را دارند، پنج برابر بیشتر است. همچنین در جوامع نابرابرتر، مردم پنج برابر بیشتر احتمال زندانی شدن، و شش برابر بیشتر احتمال چاقی دارند، و میزان قتل ممکن است به مراتب بالاتر باشد … نابرابری، کشورها را در طیف وسیعی از ستاندهها دچار کژ کارکردی میکند[۶] در آمریکا «۲۰ درصد از ثروتمندترین، حدود بیش از ۹ برابر ۲۰ درصد از فقیرترینها درآمد دارند.[۷]
سالهاست این نکته معلوم شده که فقر سلامت و خشونت در جوامع نابرابرتر شایعتر است. اما در این تحقیق متوجه شدیم که تقریباً همه مشکلات شایع در پایینترین نردبان اجتماعی، در جوامع نابرابرتر شایعترند (که) شامل موارد زیر است:•سطح اعتماد • بیماریهای روان (اعتیاد به مواد مخدر و الکل) • امید به زندگی، و مرگ و میر نوزادان • چاقی • عملکرد آموزشی کودکان • بارداری نوجوانان • آدم کشی • حبس • تحرک اجتماعی.
مشکلات اجتماعی و ضعف سلامت در کشورهای برابرتر، فراوانی کمتری دارند.[۸]
جناب علی عباسی در یک بنیادگرایی قرون وسطایی مینویسد «مخالفت با اندیشه آزادی خواهانه غنینژاد معنایی جز مخالفت با حق حیات، حق مالکیت و حق آزادی ندارد. یعنی مخالفان این ایده و اندیشه به خصوص مارکسیستها و چپها و کسانی که با اسم رمز حمله به نئولیبرالیسم با ایشان ضدیت و مخالفت میورزند در عمل با این انتقادها اعلام میکنند که حق حیات، حق مالکیت و آزادی نمیخواهند.»
در همین عبارت کوتاه، مغالطههای زیر چشم آزاری میکنند: «مخالفت با اندیشه آزادی خواهانه غنینژاد یعنی «مخالفت با حق حیات، حق مالکیت و آزادی»، که همان «مغالطه مسموم کردن چاه» است، یعنی مدعی به منظور جلوگیری از اعتراض دیگران، صفات مذمومی را به مخالفان آن ادعا نسبت میدهد.[۹]
مغالطه بعدی مربوط به ادعای نویسنده درباره مخالفان غنینژاد است که باور دارد اینان «حق حیات، حق مالکیت و آزادی نمیخواهند.» اینجا هم با مغالطه «قیاس ذوحدین کاذب» (بدیلهای کاذب) روبرو هستیم، یعنی یا باید دربست آرای غنینژاد را بپذیریم و یا دشمنان زندگی و آزادی خواهیم بود. اینگونه بدیلهای این یا آن، یادآور دستگاه قشقرقی «حزب طراز نوین» است که میگفت یا با ما یا بر ما.[۱۰] دوست و استاد مشترکمان، خودباور دارد که دموکراسی یعنی «هم این، هم آن»، و نه «یا این، یا آن»، اما گاه هست که شاگرد کندگیر یا بدآموز از آب درمیآید!
نکته زشت و خطرناک در سخنان جناب علی عباسی، یکی دانستن مخالفت و انتقاد است که هر دو را نسبت به اندیشه غنینژاد برابر میدارد و هیچیک را برنمیتابد، گویا خداوندگار غنینژاد در مقام شیخالشیوخ، اندیشهای یکتا و فراگیر برای نجات بشریت ابداع کرده و هر منتقدی را باید «سرکوبید». چنین شیفتگی مرید و مرادی، البته در فرهنگ و تاریخ ما سابقهای شناخته و ویرانگر دارد که همانا تصوف خانقاهی با انبوه مریدان، و شیخی معصوم و ماورای طبیعی است. از مولوی بشنویم:
کی رسد مر بنده را که با خدا آزمایش پیش آرد ز ابتلا ۳۵۹/۴
عقل تو از بس که آمد خیره سر هست عذرت از گناه تو بَتَر ۳۶۵
شیخ را که پیشوا و رهبراست گر مریدی امتحان کرد او خرست ۳۷۴
چون نگنجد او به میزانِ خِرَد پس ترازوی خرد را بردَرَد ۳۸۰
و سخنان مرید علی عباسی، همانا تکرار مواضع مولوی و صوفیان خانقاهی است مبنی بر ترک عقل و سپردن زمام اراده به پیشوایان و مرادانی همچون شیخ غنینژاد.
میگوید: «مارکسیستها و چپها و کسانی که با (غنینژاد) مخالفت میورزند … با این انتقادها … کاملاً و خودخواسته از فقر، گرسنگی و مرگ استقبال میکند … لذا بردگی یا مرگ این فرد حتمی و غیرقابل اجتناب است.» «برهان قاطع» و «مغالطه مصادره به مطلوب» را میبینید! فدایی شیفته غنینژاد بسی قاطعتر از ترامپ و سیا و حکومتهای نئولیبرال مهاجم (militant)، مصمم به نابودی دهها میلیونی مارکسیستها و چپها و تمامی منتقدین خداوندگار غنینژاد است، البته معلوم نکرده که آیا خالق غنینژاد این مهدورالدمها را خواهد کشت یا باید «اصلان»های فدایی، خود کمر همت بربندند و این خدمت بزرگ به بشریت را به انجام برسانند. و همین جا حقیر به جناب علی عباسی اعلام میکنم که در «بدیل کاذب» آنان ـ یعنی انتخاب مغالطی بین سرسپردگی به غنینژاد و یا مرگ ـ به یقین اندیشههای غنینژاد را نخواهم پذیرفت.
در بخش نتیجهگیری هم آورده است: «باید به مخالفان ایده و اندیشه غنینژاد هشدار داد که … جهنمی (میسازند) که خود نیز در آن خواهند سوخت.»
در اینجا هم ایشان از مغالطه «حریف را شیطانی، و خود را پاک و مطهر جلوه دهید» استفاده کرده است.[۱۱] به زعم علی عباسی، تنها یک راه پاک و نجات دهنده فراروی ایرانیها گشوده شده که همانا «ایده و اندیشه غنینژاد» است. دیگر مکتبها و اندیشهها همه و همه به جهنم ختم میشوند. و باز هم مغالطه «دوراهی کاذب» را شاهدیم. از همین جهنمی دانستن منتقدان و مخالفان اندیشه غنینژاد ـ و به تبع نئولیبرالیسم ـ میتوان قیاس کرد که مرگ انگاری حتمی مخالفان هم بسا که هم آرزو و هم تهدید باشد و نه بیان واقع. چرا که چینیهای منتقد آمریکا و یا ویتنام و روسیه در وضعیت جهنمی زندگانی نمیکنند، اما به هر روی، غیرت «اصلانی» با همراهی و فرماندهی غیرت سیا ـ نئولیبرالی، منتقدان را روانه مرگ دوزخی خواهد کرد، همچنانکه آمریکای لیبرال با بمب اتمی در ژاپن کرد یا میلیونها نفر ویتنامی کمونیست را به جهنم فرستاد، البته آمریکای نئولیبرال رئوفتر و کمتر جنایتکار است و طالبان و داعش میسازد و با دروغپردازی درباره سلاح کشتار جمعی عراق، آنجا را ویران میکند. دست مریزاد!
تناقضی که به تکرار در سخنان علی عباسی دیده میشود از طرفی ادعای آزادیخواهی غنینژاد و مریدانش است و از سوی دیگر جهنمی و مهدورالدم دیدن تمامی منتقدان غنینژاد. این است معنی آزادیخواهی سبک «بومرنگ» که حتی انتقاد را هم برنمیتابند و آن را مساوی با دشمنی میدانند؟
در پایان نتیجهگیریشان، «همه مخالفان نئولیبرالیسم» را جنایتکارانی از قماش شورویها و چینیها معرفی میکند. شوروی که بساطش برچیده شد و جناب علی عباسی پرشور جان بر کف با همسویی و همراهی سیا و ترامپ پوپولیست و نئولیبرالهای مهاجم، دور نیست که طومار چینیهای جنایتکار را هم درنوردند، چه باک که آنان توانستهاند صدها میلیون نفر را از فقر نجات دهند. از منظر سرباز علی عباسی، هر منتقد نئولیبرالیسم جایگاهی جز جهنم و مرگ حتمی ندارد.
میروی و مژگانت، خون خلق میریزد تیز میروی جانا ترسمت فرومانی. «حافظ»
ادبیات سرباز علی عباسی نو قلم کهنهنویس هم ذهن آزار است، بارها واژههای همانند را به کار میبرد: «بنیادین و اساسی»، «اموال و دارائیها»، «ایده و اندیشه»، (دوبار)، «ضدیت و مخالفت»، «حتمی و غیر قابل اجتناب» «بردگی و بندگی». در همه موارد بالا، هرکدام از مترادفها برای بیان منظور کافی است.
شاه عالم را بقا و عزّ و ناز بادو هر چیزی که باشد زین قبیل «حافظ»
در پایان، نوشته و ترجمهای درباره تفکر گروهی (Group thinking) که عارضهای اجتماعاً خطرناک، و به احتمال، بیماری دامنگیر حلقه «بومرنگ» است. خدمتتان ارسال میشود، ببینیم آیا آنچنان که مدعی آزادیخواهی هستید، اندیشهای مخالف یا منتقد را چاپ میکنید!
سخت خوش مستی ولی ای بوالحسن پارهای راه است تا بینا شدن
منابع و مراجع:
[۱]. تجلی اسطوره در شعر حافظ، محمد سرورمولایی، توس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۳۲۵، تفسیر سورآبادی.
[۲]. فرانسیس فوکو یاما، اندیشه پویا، ۸۴، ص ۲۶.
[۳]. American Heritage Dictionary
[۴]. اندیشه پویا ۴۸۴ص۲۷، ستون اول.
[۵]. Essentials of SOCIOLOGY George Ritzer, SAGE, 2015, Canada.
[۶]. جامعه شناسی سلامت، ثروت و عدالت، ریچارد ویلکینسون و کِیت پیکت، شیرین احمدنیا، سمت، تهران ۱۳۹۳، ص ۱۹۰.
[۷]. همان ص ۲۸.
[۸]. همان، ص ۳۱، ۳۰، ۲۹.
[۹]. مغالطات. علی اصغر خندان، بوستان کتاب، ضم ۱۳۸۶، ص ۱۲۶.
[۱۰]. مبانی استدلال، دیوید ۱. کانوی، رانلدماشون، تورج قانونی، ققنوس، تهران ۱۳۹۱، ص ۲۱۲.
[۱۱]. مغالطات. ریچارد پاول / لیندالدر، اکبر سلطانی / مریم آقازاده، شهرتاش، تهران ۱۳۹۵، ص ۴۰.
با تشکر از مقاله روشنگرانه آقای دکتر امیر ضیایی بنظر بنده بازار آزاد از نوع نئو لیبرالیسم منجر به فقر و شکاف طبقاتی بسیاری شده است در حالی که امکانات و فرصت های سرمایه گذاری در دست عده قلیلی از سرمایه داران باشد و هیچ کنترل و نظارتی بر سودجویی و حرص به اندوختن این گروه اقلیت نیست چگونه می توان به آزادی و برابری و رفاه در این سیستم امیدوار بود.